1 آن ماه دو هفته کرده عمدا هر هفت آمد بر خاقانی و عذرش پذرفت
2 ناچار که خورشید سوی ذره شود ذره سوی خورشید کجا داند رفت
1 عشقی که ز من دود برآورد این است خون میخورم و به عشق درخورد این است
2 اندیشهٔ آن نیست که دردی دارم اندیشه به تو نمیرسد درد این است
1 از کوههٔ چرخ مملکت مه در گشت وز گوشهٔ نطع مکرمت شه درگشت
2 اسکندر ثانی است که از گه در گشت یا سد سکندر که به ناگه در گشت
1 تب داشتهام دو هفته ای ماه دو هفت تبخال دمید و تب نهایت پذرفت
2 چون نتوانم لبانت بوسید به تفت تبخال مرا بتر از آن تب که برفت
1 از دست غم انفصال میجویی، نیست با ماه نواتصال میجویی، نیست
2 از حور و پری وصال میجویی، نیست با حور و پری خصال میجویی، نیست
1 آفاق به پای آه ما فرسنگی است وز نالهٔ ما سپهر دود آهنگی است
2 بر پای امید ماست هر جا خاری است بر شیشهٔ عمر ماست هر جا سنگی است
1 بپذیر دلی را که پراکندهٔ توست برگیر شکاری که هم افکندهٔ توست
2 با صد گنه نکرده خاقانی را گر زنده گذاری ار کشی بندهٔ توست
1 خاقانی اگرچه عقل دست خوش توست هم محرم عشق باش کانده کش توست
2 داری تف عشق از تف دوزخ مندیش کن آتش او هیزم این آتش توست
1 آن غصه که او تکیهگه سلطان است بهتر ز چهار بالش شاهان است
2 آن غصه عصای موسی عمران است آرامگه او ید بیضا زان است
1 رخسار تو را که ماه و گل بندهٔ اوست لشکرگه آن زلف سر افکندهٔ اوست
2 زلفت به شکار دل پراکندهٔ اوست لشکر به شکارگه پراکندهٔ اوست