از غدر فلک طعن خسان از خاقانی شروانی رباعی 84
1. از غدر فلک طعن خسان صعبتر است
وز هر دو فراق غم رسان صعبتر است
1. از غدر فلک طعن خسان صعبتر است
وز هر دو فراق غم رسان صعبتر است
1. خاقانی از آن شاه بتان طمع گسست
در کار شکستهای چو خود دل دربست
1. غم بر دل خاقانی ترسان بنشست
گو بر لب آب و آتش آسان بنشست
1. آن بت که ز عشق او سرم پر سود است
نقش کژ او هیچ نمیگردد راست
1. آن گل که به رنگ طعنه در می کرده است
با عارض تو برابر کی کرده است
1. ای صید شده مرغ دلم در دامت
من عاشق آن دو لعل میگون فامت
1. غار سپید است پناهی دهدت
وز بالش نقره تکیهگاهی دهدت
1. قالب نقش بندی لاهوت است
گلخن ابلیس و چه هاروت است
1. دانی ز جهان چه طرف بربستم هیچ
وز حاصل ایام چه در دستم هیچ
1. هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
1. خاقانی اساس عمر غم خواهد بود
مهر و ستم فلک بهم خواهد بود
1. استاد علی خمره به جوئی دارد
چون من جگری و دست و روئی دارد