1 از عشق لب تو بیش تیمارم نیست کالودهٔ لبهاست سزاوارم نیست
2 گر خود به مثل آب حیات است آن لب چون خضر بدو رسید در کارم نیست
1 گرچه صنما همدم عیسی است دمت روح القدسی چگونه خوانم صنمت
2 چون موی شدم ز بس که بردم ستمت موئی موئی که موی مویم ز غمت
1 از خوی تو خستهایم و از هجرانت در دست تو عاجزیم و در دستانت
2 نوش از کف تو مزیم و از مرجانت در از لب تو چینم و از دندانت
1 ناوک زن سینهها شود مژگانت افسونگر دردها شود مرجانت
2 چون درد بدید آن لب افسون خوانت از دست لبت گریخت در دندانت
1 تشویر بتان از رخ رخشان تو خاست تسکین روان از لب خندان تو خاست
2 هرچند دوای جان ز مرجان تو خاست درد دل من ز درد دندان تو خاست
1 تب کرد اثر در گل عنبر بارت اینک خوی تب نشسته بر گلزارت
2 بیمار بس است نرگس خونخوارت بیماری را چکار با گلنارت
1 خاقانی را گلی به چنگ افتاده است کز غالیه خالش جو سنگ افتاده است
2 زان گل دل او بنفشه رنگ افتاده است چون قافیهٔ بنفشه تنگ افتاده است
1 در بخشش حسن آن رخ و زلفی که توراست یک قسم فتادند چنان کایزد خواست
2 حسن تو بهار است و شب و روز آراست قسم شب و روز در بهار آید راست
1 چون سوی تو نامهای نویسم ز نخست یا از پی قاصدی کمر بندم چست
2 باد سحری نامه رسان من و توست ای باد چه مرغی که پرت باد درست
1 نور رخ تو طلسم خورشید شکست خورشید ز شرم سایه از خلق گسست
2 رخ زرد و خجل گشت و به مغرب پیوست پیرایه سیه کرد و به ماتم بنشست