از عشق لب تو بیش تیمارم از خاقانی شروانی رباعی 60
1. از عشق لب تو بیش تیمارم نیست
کالودهٔ لبهاست سزاوارم نیست
1. از عشق لب تو بیش تیمارم نیست
کالودهٔ لبهاست سزاوارم نیست
1. گرچه صنما همدم عیسی است دمت
روح القدسی چگونه خوانم صنمت
1. از خوی تو خستهایم و از هجرانت
در دست تو عاجزیم و در دستانت
1. ناوک زن سینهها شود مژگانت
افسونگر دردها شود مرجانت
1. تشویر بتان از رخ رخشان تو خاست
تسکین روان از لب خندان تو خاست
1. تب کرد اثر در گل عنبر بارت
اینک خوی تب نشسته بر گلزارت
1. خاقانی را گلی به چنگ افتاده است
کز غالیه خالش جو سنگ افتاده است
1. در بخشش حسن آن رخ و زلفی که توراست
یک قسم فتادند چنان کایزد خواست
1. چون سوی تو نامهای نویسم ز نخست
یا از پی قاصدی کمر بندم چست
1. نور رخ تو طلسم خورشید شکست
خورشید ز شرم سایه از خلق گسست
1. آن ماه دو هفته کرده عمدا هر هفت
آمد بر خاقانی و عذرش پذرفت
1. عشقی که ز من دود برآورد این است
خون میخورم و به عشق درخورد این است