چون سقف تو سایه نکند از خاقانی شروانی رباعی 48
1. چون سقف تو سایه نکند قاعده چیست
چون نان تو موری نخورد مائده چیست
1. چون سقف تو سایه نکند قاعده چیست
چون نان تو موری نخورد مائده چیست
1. خاقانی را شکسته دیدی به درست
گفتی که ز چاره دست میباید شست
1. نونو دلم از درد کهن ایمن نیست
و آن درد دلم که دیدهای ساکن نیست
1. صبح شب برنائی من بوالعجب است
یک نیمه ازو روز و دگر نیمه شب است
1. خاقانی اگر خرد سر ترا یار است
سیلی مزن و مخور که ناخوش کار است
1. ملاح که بهر ماه من مهد آراست
گفتی کشتی مرا چو کشتی شد راست
1. تندی کنی و خیره کشیت آئین است
تو دیلمی و عادت دیلم این است
1. آن دل که ز دیده اشک خون راند رفت
و آن جان که وجود بر تو افشاند رفت
1. در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست
1. مرغی که نوای درد راند عشق است
پیکی که زبان غیب داند عشق است
1. عشق آمد و عقل رفت و منزل بگذاشت
غم رخت فرو نهاد و دل، دل برداشت
1. با یار سر انداختنم سود نداشت
در کار حیل ساختنم سود نداشت