1 چه آتش و چه خیانت از روی صفات خائن رهد از آتش دوزخ هیهات
2 یک شعله از آتش و زمینی خرمن یک ذره خیانت و جهانی درکات
1 از فیض خیالت چمن سینه شکفت از دیدن رویت گل آئینه شکفت
2 چون صبح لب از خندهٔ جاوید نبست هر گل که ز باغ دل بیکینه شکفت
1 گر عهد جوانی چو فلک سرکش نیست چندین چه دود که پای بر آتش نیست
2 آنگاه که بود، ناخوشیها خوش بود و امروز که او نیست خوشیها خوش نیست
1 زنار خطی عید مسیحا رویت من کشتهٔ آن صلیب عنبر بویت
2 آن شب که شب سده بود در کویت آتش دل من باد و چلیپا مویت
1 در غصه مرا جمله جوانی بگذشت ایام به غم چنان که دانی بگذشت
2 در مرگ خواص، زندگانی بگذشت عمرم همه در مرثیه خوانی بگذشت
1 در ظاهر اگر دست نظر کوتاه است دل را همه جا یاد تو خضر راه است
2 از روز و شبم وصل تو خاطر خواه است خورشید گواه است و سحر آگاه است
1 گردون حشمی ز پایهٔ زفعت اوست دریا نمی از ترشح نعمت اوست
2 خورشید که داد چرخ بر سر جانش پژمرده گلی ز گلشن قدرت اوست
1 مسکین دلم از خلق وفائی میجست گمره شده بود، رهنمائی میجست
2 مانندهٔ آن مرد ختائی که به بلخ برکرد چراغ و آشنائی میجست
1 از هر نظری بولهبی در پیش است ما غافل از الاعجبی در پیش است
2 از هر نفسی تیره شبی در پیش است از هر قدمی بیادبی در پیش است
1 مسکین تن شمع از دل ناپاک بسوخت زرین تنش از دل شبهناک بسوخت
2 پروانه چو دید کو ز دل پاک بسوخت بر فرق سرش فشاند جان تاک بسوخت