خاقانی اگر نقش دلت از خاقانی شروانی رباعی 25
1. خاقانی اگر نقش دلت داغ یکی است
نانش ز جهان یا ز فلک بینمکی است
1. خاقانی اگر نقش دلت داغ یکی است
نانش ز جهان یا ز فلک بینمکی است
1. ای گوهر گم بوده کجا جوئیمت
پای آبله در کوی بلا جوئیمت
1. کس از رخ چون ماه تو بر برنگرفت
تا صد دامن ز چرخ گوهر نگرفت
1. دستی که گرفتی سر آن زلف چو شست
پائی که ره وصل نوشتی پیوست
1. خاقانی از آن ریزش همت که توراست
جستن ز فلک ریزهٔ روزی نه رواست
1. کرمی که چو زاهدان خورد برگ درخت
نی درخور زهد سازد از دنیا رخت
1. چه آتش و چه خیانت از روی صفات
خائن رهد از آتش دوزخ هیهات
1. از فیض خیالت چمن سینه شکفت
از دیدن رویت گل آئینه شکفت
1. گر عهد جوانی چو فلک سرکش نیست
چندین چه دود که پای بر آتش نیست
1. زنار خطی عید مسیحا رویت
من کشتهٔ آن صلیب عنبر بویت
1. در غصه مرا جمله جوانی بگذشت
ایام به غم چنان که دانی بگذشت
1. در ظاهر اگر دست نظر کوتاه است
دل را همه جا یاد تو خضر راه است