1 از من شب هجر میبپرسید حباب دریای غمم کدام آرام و چه خواب
2 در دل بود آرام و خیالی هر موج در دیده خیال خواب شد نقش بر آب
1 سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
2 آخر به وطن نیارمیدیم چو آب رفتیم و ز پس باز ندیدم چو آب
1 بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب
2 جسمی دارم چو جان مجنون همه درد جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
1 بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب
2 جسمی دارم چو جان مجنون همه درد جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
1 ای تیغ تو آب روشن و آتش ناب آبی چو خماهن، آتشی چون سیماب
2 از هیبت آن آب تن آتش تاب رفت آتشی از آتش و آبی از آب
1 خاقانی را ز بس که بوسید آن لب دور از لب تو گرفت تبخال از تب
2 آری لبت آتش است خندان ز طرب از آتش اگر آبله خیزد چه عجب
1 طوطی دم دینار نشان است آن لب غماز و دو روی از پی آن است آن لب
2 زنهار میالای در آن لب نامم کآلودهٔ لبهای کسان است آن لب
1 گر من به وفای عشق آن حور نسب در دام دگر بتان نیفتم چه عجب
2 حاشا که چو گنجشک بوم دانه طلب کان ماه مرا همای داده است لقب
1 از عشق بهار و بلبل و جام طرب گل جان چمن بود که آمد بر لب
2 لب کن چو لب چمن کنون لعل سلب جان چمن و جان چمانه بطلب
1 آمد به چمن مرغ صراحی به شغب جان تازه کن از مرغ صراحی به طرب
2 چون بینی هر دو مرغ را گل در لب بنشین لب جوی و لب دلجوی طلب