تب کرد اثر در رخ و در از خاقانی شروانی رباعی 288
1. تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو
مه زرد شد اندر شکن عقرب تو
1. تب کرد اثر در رخ و در غبغب تو
مه زرد شد اندر شکن عقرب تو
1. کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او
کو وصل؟ که درد هجر بنشانم از او
1. صد ساله ره است از طلب من تا تو
در بادیهٔ طلب من آیم یا تو
1. هر روز بود تو را جفایی نو نو
تا جامهٔ صبر من بدرد جو جو
1. چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو
میلم به می است و رطل مرد افکن تو
1. گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
1. صبح است شراب صبح پرتو در ده
زو هر جو جوهری است، جو جو در ده
1. خاقانی عمر گم شد، آوازش ده
دل هم به شکست میرود، سازش ده
1. خاقانی را خون دل رز در ده
دل سوخته را خام روان پز در ده
1. ای کرده ز نور رای تو دریوزه
از قرص منیر رای تو هر روزه
1. خاقانی و روی دل به دیوار سیاه
کز بام سپهر ملک بیرون شد ماه
1. خواهی که شود دل تو چون آئینه
ده چیز برون کن از میان سینه