شد باغ ز شمع گل رعنا از خاقانی شروانی رباعی 264
1. شد باغ ز شمع گل رعنا روشن
وز مشعل لاله گشت صحرا روشن
1. شد باغ ز شمع گل رعنا روشن
وز مشعل لاله گشت صحرا روشن
1. تا بشنودم کاهوی شیرافکن من
ماتم زده شد چون دل بیمسکن من
1. تا رخت بیفکند به صحرا دل من
سرمایه زیان کرد ز سودا دل من
1. خاقانی اگر توئی ز صافی نفسان
بر گردن کس دست به سیلی مرسان
1. ای روی تو محراب دل غمناکان
وی دست تو سرمایه بر سر خاکان
1. خاقانی از اول که دمی داشت فزون
میبود درون پرده چون پرده درون
1. مجلس ز می دو ساله گردد روشن
چشم طرب از پیاله گردد روشن
1. ماها دلم از وصال پر نور بکن
میلی سوی این خاطر رنجور بکن
1. پیداست که سودای تو دارم ز نهان
صفرا مکن این آتش سودا بنشان
1. تیغ از تو و لبیک نهانی از من
زخم از تو و تسلیم جوانی از من
1. گر خاک ز من به اشک خون پالودن
نالید، منال کو گه آسودن
1. چون زندگی آفت است جانم گم کن
چون سایه حجاب است نشانم گم کن