مهر تو برون آستان از خاقانی شروانی رباعی 228
1. مهر تو برون آستان اندازم
خاک از ستمت بر آسمان اندازم
1. مهر تو برون آستان اندازم
خاک از ستمت بر آسمان اندازم
1. سروی است سیاه چرده آن ماه تمام
بر آب دو عارضش خطی آتش فام
1. با آنکه به هیچ جرم رای آوردم
صد ره به تو عذر جان فزای آوردم
1. من دست به شاخ مه مثالی زدهام
دل دادم و بس صلای مالی زدهام
1. در عشق شکسته بسته دانی چونم
لب بسته و دل شکسته دانی چونم
1. چون پای غم ار ز مجلست بیرونم
از دست غمت چو می در آب و خونم
1. بیآنکه بدی بجای آن مه کردم
یا هیچ گنه نعوذبالله کردم
1. کشتند مرا کز تو پاکنده شوم
غم نیست اگر بر درت افکنده شوم
1. دل دل طلبید از پی ره دلجویم
بدرود کنان کرد گذر در کویم
1. خورشیدی و نیلوفر نازنده منم
تن غرقه به اشک در شکرخنده منم
1. نونو غم آن راحت جان من دارم
جوجو جانی در این جهان من دارم
1. از حلقهٔ زلف تو سر افکندهترم
وز جرعهٔ جام پراکندهترم