ما ژنده سلب شدیم در از خاقانی شروانی رباعی 216
1. ما ژنده سلب شدیم در خز نخزیم
جز خار نخائیم و به جز گز نگزیم
1. ما ژنده سلب شدیم در خز نخزیم
جز خار نخائیم و به جز گز نگزیم
1. چون از چشم بتان فسون ساز کنم
میزیبد اگر دعوی اعجاز کنم
1. از عشق تو کشتهٔ شمشیر شوم
بیدردم اگر ز خواهشت سیر شوم
1. در مدرسهها درس غلط فهمیدیم
از معنیها لفظ فقط فهمیدیم
1. اکنون که شب آمدبرود جانانم
گر خورشید است عادتش میدانم
1. افغان که ز دل برای سوز آوردم
نه ناوک آه سینه دوز آوردم
1. خاقانی را ز آن رخ و زلفین به خم
دل عود بر آتش است و اشک آب بقم
1. امروز که خورشید سمای سخنم
کس را نرسددست به پای سخنم
1. آن ماه به کشتی در و من در خطرم
چون کشتی از آب دیده آسیمه سرم
1. آزار کنی و جور فرمائی هم
رحمت نکنی و روی ننمائی هم
1. تو گلبن و من بلبل عشق آرایم
جز با تو نفس ندهم و دل ننمایم
1. بر فرق من آتش تو فشانی و دلم
بر رهگذر غم تو نشانی و دلم