1 ای کشته مرا لعل تو مانند بسد وی کشته به دندان بسد عاشق صد
2 دریاب مرا دلا سبکتر برکش ز آن پیش که ترتر شود از آب نمد
1 خاقانی امید بر تو بیشی نکند کس بر تو بگاه عهد پیشی نکند
2 خویشان کهن عهد چو بیگانه شدند بیگانهٔ نو رسیده خویشی نکند
1 تا چشم رهی چشم تو را چشمک داد از چشمهٔ چشم من دو صد چشمه گشاد
2 هرچشم که از چشم بدش چشم رسید در چشمهٔ چشم تو چنان چشم مباد
1 دری که شب افروزتر از اختر بود از گوهر آفتاب روشنتر بود
2 بربود ز من آنکه تو را رهبر بود مانا که کلاه چرخ را درخور بود
1 خاقانی را جور فلک یاد آید گر مرغ دلش زین قفس آزاد آید
2 در رقص آید چو دل به فریاد آید وز فریادش عهد ازل یاد آید
1 رخسارهٔ عاشقان مزعفر باید ساعت ساعت زمان زمانتر باید
2 آن را که چو مه نگار در بر باید دامن دامن، کله کله زر باید
1 دلها همه در خدمت ابروی تو اند جانها همه صید چشم جادوی تو اند
2 ترکان ضمیر من به شبهای دراز جوبک زن بام زلف هندوی تو اند
1 تا زخم مصیبت دل خاقانی آزرد از نالهٔ او جهان بنالید به درد
2 از بس که طپانچه زد فرا روی چو ورد روش چو فلک کبود و چون مه شد زرد
1 چون زاغ سر زلف تو پرواز کند در باغ رخت به کبر پر باز کند
2 در باغ تو زان زاغ پرانداز کند تا بر گل تو بغلطد و ناز کند
1 ای از دل دردناک خاقانی شاد غمهای تو کرد خاک خاقانی باد
2 روزی که کنی هلاک خاقانی یاد برخی تو جان پاک خاقانی باد