1 خاقانی از آن کام که یارت ندهد نومیدی و چرخ داد کارت ندهد
2 در آرزوئی که روزگارت ندهد غرقه شدی و زود گذارت ندهد
1 امشب نه به کام روزگار است آن مرد ناخورده شراب در خمار است آن مرد
2 آسیمه سر از فراق یار است آن مرد القصه به طولها چه زار است آن مرد
1 در باغ شعیب و خضر و موسی نگرید تا چشمهٔ خضر و ماه و شعری نگرید
2 در زیر درخت شاخ طوبی نگرید بر آب روان سایهٔ موسی نگرید
1 گر بد دارد و گر نکو او داند گر جرم کند و گر عفو او داند
2 تا زندهام از وفا نگردانم سر من بر سر اینم آن او او داند
1 گردی لبت از لبم به بوسی آزرد تب دوش تن مرا بیازرد به درد
2 امروز تبم برفت و تب خال آورد تب خال مکافات لبم خواهد کرد
1 دندان من ار دوش لبت رنجان کرد تب با تن من به رنج صد چندان کرد
2 چون دست درازی به لبت دندان کرد تب خال چرا لب مرا بریان کرد
1 رخسار تو را که ماه و گل بنده بود لشکر گه آن زلف سر افکنده بود
2 زلفت به شکار دل پراکند آری لشکر به شکارگه پراکنده بود
1 غم شحنهٔ عشق است و بلا انگیزد جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد
2 خاقانی اگر سرشک خونین ریزد گو ریز که سیم شحنه زین برخیزد
1 صد باره وجود را فرو ریختهاند تا همچو تو صورتی برانگیختهاند
2 سبحان الله ز فرق سر تا قدمت در قالب آرزوی ما ریختهاند
1 آهو بودی پلنگ ب دساز مگرد گرگ آشتیی بکن سر افراز مگرد
2 دانی که دلم ز عشق تو نیمه نماند چون آمدهای ز نیمه ره باز مگرد