گردی لبت از لبم به از خاقانی شروانی رباعی 144
1. گردی لبت از لبم به بوسی آزرد
تب دوش تن مرا بیازرد به درد
1. گردی لبت از لبم به بوسی آزرد
تب دوش تن مرا بیازرد به درد
1. دندان من ار دوش لبت رنجان کرد
تب با تن من به رنج صد چندان کرد
1. رخسار تو را که ماه و گل بنده بود
لشکر گه آن زلف سر افکنده بود
1. غم شحنهٔ عشق است و بلا انگیزد
جان خواهد شحنگی و رنگ آمیزد
1. صد باره وجود را فرو ریختهاند
تا همچو تو صورتی برانگیختهاند
1. آهو بودی پلنگ ب دساز مگرد
گرگ آشتیی بکن سر افراز مگرد
1. ای کشته مرا لعل تو مانند بسد
وی کشته به دندان بسد عاشق صد
1. خاقانی امید بر تو بیشی نکند
کس بر تو بگاه عهد پیشی نکند
1. تا چشم رهی چشم تو را چشمک داد
از چشمهٔ چشم من دو صد چشمه گشاد
1. دری که شب افروزتر از اختر بود
از گوهر آفتاب روشنتر بود
1. خاقانی را جور فلک یاد آید
گر مرغ دلش زین قفس آزاد آید
1. رخسارهٔ عاشقان مزعفر باید
ساعت ساعت زمان زمانتر باید