آسمان از کسایی مروزی ابیات پراکنده از فرهنگی لغت 37
1. آسمان آسیای گردان است
آسمان آس مان کند هزمان
...
1. آسمان آسیای گردان است
آسمان آس مان کند هزمان
...
1. خراس و آخر و خُنبه ببردند
نبود از چنگشان بس چیز پنهان
...
1. می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
...
1. کوهسار خشینه را به بهار
که فرستد لباس حورالعین
...
1. آراسته کردند به پروین دو شب من
کاندر شب تاریک نکو تابد پروین
...
1. سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
سزد که او نکند طمع ِ پیردندان کَرو
...
1. نان سیاه و خوردی بی چَربو
و آنگاه مَه به مَه بود این هر دو
...
1. بیمارم از نهیب عقب رنجه
درد ِ دلم گرفته و تبْ باده
...
1. فروز باسلیق مرا ترسا
بگشود بامداد به نِشکَرده
...
1. که نعمهای او چو چرخ روان
همه خواب است و باد و بادفَره
...
1. درهٔ من شده ست از نعمت
چون زنخدان خصم پر غَدره
...
1. دو گوش سخت کن و بیهده سخن مشنو
مباش رنجه که ایشان بسند گوش سرای
...