1 آن جهان را بدین جهان مفروش گر سخندانی این سخن بنیوش
2 پیری آغوش بازکرده فراخ تو همی گوش با شکافهٔ غوش
1 ای دریغا که مورد زار مرا ناگهان باز خورد برف ِ وغیش
1 دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
1 ای زدوده سایهٔ تو ز آینهٔ فرهنگ زنگ بر خرد سرهنگ و فخر عالم از فرهنگ و هنگ
1 زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی گِل
1 دل نرم کن به آتش و از بابزن مترس کز تخم مردمانْت برون است پرو بال
1 نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام
1 چگونه سازم با او چگونه حرب کنم ضعیف کالبدم من نه کوهم و نه گوم
2 وفاش عاریتی ، عیب و عار او فانی به عیب عاریتی چیز بر ، چرا فَنوم
1 تنی درست و هم قوت بادروزه فرد که به ز منت و بیغار کوثر و تسنیم
1 تیز بودیم و کند گونه شدیم راست بودیم و باشگونه شدیم
2 سرو بودیم چندگاه بلند گوژ گشتیم و چون درونه شدیم