1 مرا گفت بگیر این و بزی خرم و دلشاد و گر تنت خراب است بدین آب کن آباد
1 افراز خانه ام ز پی بام و پوشش هر چم به خانه اندر ، سر شاخ و تیر بود
1 لاله به غَنجار ، سرخ کرده همه روی از حسد خوید بر کشید سر از خوید
1 چندین حریر حُلّه که گسترد بر درخت مانا که بر زدند به قُرقوب و شوشتر
1 هزار آوا همی بر گل سراید بسان عاشقان بر روی دلدار
1 ز هول تاختن و کینه آختنش مرا همی گداخته همچون کُناغ تاخته گیر
1 بر آمد ابر پیریت از بن گوش مکن پرواز گرد رود و بِگماز
1 سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی که ریز ریز بخواهدت ریختن کاریز
1 آنچه به پیمانه تو را داده اند با تو نه پیمانه بماند و قفیز
1 کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دایم مغشوش