1 عشّاق که قدر دل شناسند دل از غم یار بر نگیرند
2 وان رهروان که راه دانند پای از سر خار برنگیرد
3 وان دلداران که جانسپارند دست از دم مار بر نگیرند
4 در پردۀ دوستی نشینند زان، پرده زکار برنگیرند
1 هر آن سعادت کاندر ضمیر افلاکست نثار حضرت عالیّ مجد دینی باد
2 بزرگ و سرور و مخدوم و منعم و سیّد که هم کریم نهادست و هم کریم نژاد
3 زنور نسبت او نقش مهر برخواند بروز ابر و شب تیره کور مادر زاد
4 دعا و خدمت خادم قبول فرماید گهی ز جستن برق و گهی ز جستن باد
1 زان پس که هزار غصّه خورم در بندگیت سه سال آزاد
2 گفتم شودم جرایت افزون چون هر کس را زیادتی داد
3 افزون نشد این و آنچه خود بود یکبارگی از قلم بیفتاد
4 از صورت حال خود برین شکل دانی که چه آیدم همی یاد
1 هر که این هر دو قطعه بر خواند که ازین پیش کردم آنرا یاد
2 پرسد از من که خواجه نیز ترا چند خروار غلّه بفرستاد
3 نیک باشد که من جوابش را بنویسم که نیم جو بنداد؟
1 دوش خر بنده کرد پیشم یاد کاسبک خواجه زندگی بتو داد
2 نیک دلتنگ گشتم از خبرش که جوان بود و زیرک و استاد
3 گر چه غمگین شدم ز واقعه اش گشتم الحق ازین یکی دلشاد
4 که شنیدم که او به وقت وفات به وصیّت لب و دهان بگشاد
1 خواجه از بخل در مسلمانی اعتقادی برای خود بنهاد
2 روزه گوید بهین طاعاتست وز زکاتش همی نیاید یاد
3 من بگویم که بر کجا باشد این چنین اعتقاد را بنیاد
4 اندرین هیچ می نباید خورد وندران چیزکی بباید داد
1 جهان پناها،سال نوت همایون باد کمال عدل تو معمار ربع مسکون باد
2 در اختیار قضایای عالم علوی رموز کلک تو تقویم ساز گردون باد
3 ستوده ناصردین منگلی که طالع تو قرین طالع اسکندر و فریدون باد
4 دقایق کرمت از شمار بگذشتست تصاعد در جاتت ز وهم بیرون باد
1 بزرگوارا ایّام نیک خواه تو باد میان مند اقبال جایگاه تو باد
2 بهر کجا که روی و ز هر کجا کآیی سپاه حفظ الهی خفیر راه تو باد
3 عنایت ازلی در مجاری احوال ز حادثات ترا ملجأ و پناه تو باد
4 سر معانی سبزی ز کلک زرد تو یافت رخ امانی رخ از خط سیاه تو باد
1 ای بزرگی که در جهان کرم کس چو تو داد اصطناع نداد
2 بدهد سر ز دست آنکه ترا گردن از روی امتناع نداد
3 بودم از تو بسی توقّعها بخت توفیق اجتماع نداد
4 با که گویم که خواجه شعر مرا بیش تشریف استماع نداد؟
1 سرفرازا خدای عزّ وجل بتو اقبال بی تناهی داد
2 این چنین دولت اکتسابی نیست که ترا قدرت الهی داد
3 عصمت خون و مال خلق تویی همه عالم برین گواهی داد
4 بخدایی که فیض انعامش جان و روزی مرغ و ماهی داد