1 در شعر من بعیب نگیرند اهل فضل گر جای جای قافیه بعضی مکرّرست
2 معنی سر سخن بود و قافیه تنش بر یک تر ازو او دوسر، آن چون دو پیکرست
3 گر قافیه دو باشد و معنی یکی بدست لیک اربعکس باشد آن سخت در خورست
4 زیرا که بوستان سخن را درختها اوضاع قافیه ست و معانی بروبرست
1 دل مرا چو سپهر از غمی بپردازد هم از نخست بسیج دگر غم آغازد
2 مگر سپهر بدانسته است این معنی که هیچ گونه مرا عافیت نمی سازد
3 ز چرخ چون بگریزم؟ که هر دم در حلق ز خیط ابیض و اسود کمندی اندازد
4 ز سوز سینه اگر شرح بر زبان رانم تنم ز تاب زبان همچو شمع بگدازد
1 ای که گر لطف تو فرماندۀ ایّام شود از جهان قاعدۀ جور و جفا برخیزد
2 چرخ را گویی بنشین و مرو بنشیند کوه را گویی برخیز و بیا برخیزد
3 گر سر کلک تو رویی بخراشد بمثل وجه ارزاق خلایق ز کجا برخیزد؟
4 موج دریا بنشیند ، زند رعد نفس هرکجا دست جوادت بسخا برخیزد
1 ای سروری که زیبد ، کز نعل مرکب تو در دست و پای دولت، خلخال و پاره باشد
2 خورشید چرخ پیما ، با آن شکوه و هیبت در موکب جلالت ، خود یک سواره باشد
3 در معرضی که خشمت ، آهخت تیغ کینه زوبین تیر آرش ، یک گوشت خواره باشد
4 در چشم عقل خصمت ، هم شوکتی ندارد چون گل بزیر دامنش ، ار صد کناره باشد
1 هر جا سبکی حرام خواریست باشه چو پیاله باده نوشست
2 می گیرد عقد زر برانگشت هر کو چو شمامه زرد گوشست
3 در بند، شکم تهیست آن کس کز طبع چونی شکر فروشست
1 زهی سرفرازی که در پیش حکمت سپهر از دل و دیده محکوم باشد
2 تو باشی وجز تو نباشد اگر زانک امامی درین عصر معصوم باشد
3 بتحقیق بدبخت آنرا شناسم که از دوستیّ تو محروم باشد
4 تو آنی که اسباب ارباب معنی به سعی بنان تو منظوم باشد
1 مرا اسبیست الحق این چنین اسب زیان مال و نقص جاه باشد
2 همه تن استخوان چون اسب عاجست که در شطرنج جفت شاه باشد
3 چو دیواریست بر روی بلندی که خود دیوار من کوتاه باشد
4 ز روی آنکه اندر وی تحّرک به زور و حیلت و اکراه باشد
1 نظر می کنم در جهان بخت را به از درگاه تو منظور نیست
2 یقین شد ظفر را که در روزگار بجز رایت خواجه منصور نیست
3 کجا قهر تو سایه بر وی فکند در آن خطّه خورشید را نور نیست
4 دماغ جهان از سر کلک تو شب و روز بی مشک و کافور نیست
1 عمل دادی و پس معزول کردی مرا بر فور و این نوعی زهزلست
2 «الم نجعل له عینین» حق گفت ترا عین عمل خود عین عزلست
1 نور دین ای که در فنون هنر فضل تو همچو نور مشهور ست
2 جزوی از سر گذشت خامۀ تست هر چه اندر کتاب مسطور ست
3 با عروسان خاطرت ما را فکر بر نقص حور مقصورست
4 تاب مهر تو تا به من پیوست همچو صبحم دلی پر از نورست