1 توقّف چون بود در آنچه صاحب بنوک کلک خود فرموده باشد
2 همانا در نیارد بست گردون دری کاقبال تو بگشوده باشد
3 ولیک از روی طالع کارمن خود میسّر بی جگر کم بوده باشد
4 رهی کو خرمن انفاس خود را به کیل مدحتت پیموده باشد
1 ای دل ای دل سخن سخن بیهده را کار مبند خویشتن را بپوش در غم و تیمار مبند
2 گر خیالست ترا کین که تو داری نیکست بد خیالیست که بستی تو دگر بار مبند
3 کمربندگی ار زان که نخواهی در بست دست شهوت مگشا باری و زنّار مبند
4 فکرت خود همه در مکر و حیل صرف مکن از پی دیو سلیمان را در کار مبند
1 بنزد خواجه رفتم بهر کاری کزانم باز گفتن عار باشد
2 و لکن اقتضای روزگارست که دانا را به نادان کار باشد
3 یکی مجهولکی پیش درش بود چو سگ کوحاجب مردار باشد
4 مرا گفتا: توقّف کن زمانی که وقت بار خود دیدار باشد
1 بزرگوارا ایّام نیک خواه تو باد میان مند اقبال جایگاه تو باد
2 بهر کجا که روی و ز هر کجا کآیی سپاه حفظ الهی خفیر راه تو باد
3 عنایت ازلی در مجاری احوال ز حادثات ترا ملجأ و پناه تو باد
4 سر معانی سبزی ز کلک زرد تو یافت رخ امانی رخ از خط سیاه تو باد
1 به خدمت آمدم دی بامدادان نبودی در وثاق مرده ریگت
2 گذارم بر طریق مطبخ افتاد بدیدم لوت و پوت همچو ریگت
3 بخار جوع کلبی از چهل گام به مغز من همی آمد ز دیگت
1 تو به علم نجوم فخر کنی گویی این اصل علمها آمد
2 چیست علم نجوم جز ژاژی کالت و ساز هر گدا آمد؟
3 گاه گویی که آن صواب آمد گاه گویی مه این خطا آمد
4 علم شرعست علم و هر چه جزوست به حقیقت همه هبا آمد
1 صدرا ز برای خدمت تو گر بذل کنیم جان چه باشد؟
2 تا مدحت تست بر زبانم شیرین تر ازین زبان چه باشد؟
3 جز خصمی دولت تو کردن بدبختی جاودان چه باشد؟
4 بنیوش حکایتی که با آن صد قصّه و داستان چه باشد؟
1 صوفی نهاد عادت اسبم تو کّلست قانع بود بهر چه خداداد، می خورد
2 نه رسم ادّخار شناسد نه جمع لوت هر چه آیدش بدست بننهاد می خورد
3 بی زحمت غراره و انبار و توبره روزیّ خویش از عدم آباد می خورد
4 زنبیل و دلو کهنه و جاروب و بوریا هر چ آن بیافت فارغ و آزاد می خورد
1 ای خداوندان انبار علف هیچ می دانید کم خر گرسنه ست؟
2 هان و هان بر خود ببخشاید از آن شاعری کو راخری نرگرسنه ست
1 ستم نوردا نزدیک شد در ایّامت که بیخ فتنه بیکبار منقلع گردد
2 زحرص بخشش دان رای سال خورد ترا که همچو طفل یا افسانه منخدع گردد
3 اگر ثنای ترا من بکوه بر خوانم زشوق صخرۀ صمّاش مستمع کردد
4 ز دست جود پراکنده ات تواند بود بدست هرکه زر و سیم مجتمع گردد