1 بسیط روی زمین بازگشت آبادان بیمن سایۀ چتر خدایگان جهان
2 کنند تهنیت یکدگر همی بحیات بقیّتی که ز انسان بماند و از حیوان
3 پدیدمی شود آثار نسل و حَرث وجود ازآن سپس که برو زد صواعق بطلان
4 ز باغ سلطنت این یک نهال سربکشید که برگ او همه عدلست و بار او احسان
1 جهان بگشتم و آفاق سربسر دیدم بمردمی اگر از مردمی اثر دیدم
2 درین زمانه که دلبستگیست حاصل او همه گشایشی از چشمۀ جگر دیدم
3 امید منفعت از خلق منقطع شد از آنک مزاجها همه پر فضلۀ ضرر دیدم
4 بچارمیخ بلا چون خر ربابم اسیر ز زخمها که ازین چرخ پرده در دیدم
1 جهان جان معانی خدیو عرصۀ فضل که فخر جان و جهان شد ترا ثنا گردان
1 این ابر نم گرفته ز دریای بی کران درد دل منست ، در او اشک من نهان
2 وین رعد شرح حال دل من همی دهد کز برق هر زمانش پر آتش شود دهان
3 در تیغ آفتاب نماندست حدّتی کز سنگ که نمی رندش هیچ بر فسان
4 از آفتاب گرچه میان زمین و چرخ تیغ خلاف بودی آهخته هر زمان
1 صدرا بساط حضرت تو رفعتی گرفت کآنجا مگر بقوّت پر دعا رسم
2 معذورم ار مقصّرم اندر ثنای تو زان برگذشته یی که منت بر ثنا رسم
3 برآستانۀ تو ندانم که چون رسم چون بر فلک بدین همه رنج و عنا رسم؟
4 انکامه ییست گرم ز شکر عواطفت هر کوی و برزنی که من آنجا فرارسم؟
1 روزی وطاء کحلی شب در سر آوردم بگریزم از جهان که جهان نیست در خورم
2 پیوند عمر بایدم از دور روزگار تا شطری از معایب ایّام بشمرم
3 از ساحری، عصای کلیمم ولی چه سود؟ چون هر کجا که هست گلیمست همبرم
4 از دل که راست خانه چو تیرست ، حاصلم پشتی مقوّس است چو ابروی دلبرم
1 ای ز خاک در تو تاج سرم خود همینست بعالم هنرم
2 نم کلک تو و خاک در تست حاصل خشک و تر بحر و برم
3 عقدها گوهر ازو بربایم گر بود بر سر کلکت ظفرم
4 تابع حکم تو آمد تقدیر کرد معلوم قضا این قد رم
1 فلک قدرا من آن دیدم زجودت که عشر آن زبحر و کان نبینم
2 چو بینم روی تو یادم نیاید اگر هرگز خور رخشان نبینم
3 چون من در آرزوی خدمت تست فلک را هرزه سرگردان نبینم
4 ز اخلاق کریمت هر چه گویم برون از بحشش و احسان نبینم
1 زهی کشیده جلال تو بر فلک دامن زفرّ دولت تو عرصۀ جهان گلشن
2 خدایگان شریعت که جمله تاجروان نهاده اند چو نرگس بحکم تو گردن
3 همه چو سرو در آزادی تو یک دستند هرآن کجا که زبان آوریست چون سوسن
4 اگر تو سایه ازین خاک توده برداری نگرددش پس از این آفتاب پیرامن
1 نور دو دیدگان ز لقای تو داشتم یک سینه پر زمهر و هوای تو داشتم
2 من جان و زندگی خودای جان و زندگی گر دوست داشتم ز برای تو داشتم
3 هر رنج و هر بلا که ز ایّام داشتم از بهر دفع رنج و بلای تو داشتم
4 حقّا که گرچه خلق جهان عیب می کنند محراب روی خود کف پای تو داشتم