زهی رسیده بجایی از کمالالدین اسماعیل قصیده 163
1. زهی رسیده بجایی که بر سپهر برین
دعای جان تو گشتست ورد روح امین
...
1. زهی رسیده بجایی که بر سپهر برین
دعای جان تو گشتست ورد روح امین
...
1. زهی ستوده خصالی که رایض عزمت
سپهر سرکش بدرام را کشد در زین
...
1. مجلس محترم همام الدّین
ای دلم بستۀ اشارت تو
...
1. زهی برفلک سوده پرّ کلاه
سزاوار دیهیم وزیبای گاه
...
1. ای جلال تو بیانها را زبان انداخته
عزت ذاتت یقین را در گمان انداخته
...
1. ای ز بزرگی بدان مقام که قدرت
بر سر گردون فراشتست و ساده
...
1. زهی ز سنبل تر کرده لاله را پرده
بر آسمان زده عکس رخت سرا پرده
...
1. ایا بگام هوس راه عمر پیموده
هنوز سیر نگشتی ز کار بیهوده
...
1. برآمد بنیکوتر اختر شکوفه
جهان کرد ناگه منوّر شکوفه
...
1. ای خداوندی که گردون با همه فرمان دهی
میکشد از بندگانت صد هزاران سلطنه
...
1. بدیدمت نه سر آن معاملت داری
که دست بازکشی یکدم از ستمکاری
...
1. ای که در شیوۀ گوهر باری
ابر خواهد ز بنانت یاری
...