1 ز مزدقانی باور کنم اگر گوید که من بخانۀ خود می خورم طعام حلال
2 نه آنکه مال حلالست مزدقانی را کدام مال که او دارد و کدام حلال؟
3 ولی ز ممسکی آنگاه نان خویش خورد کز اضطرار مر او را بود حرام حلال
1 خفتۀ بیدار بودم دوش کز دارالسلام مسرع باد صبا آورد سوی من پیام
2 کای ز ضجرت کرده دایم روی در دیوار غم خیز کآمد گاه آن کز بخت باشی شادکام
3 چند باشی از طرب تنها نشسته چون الف چند باشی زیر بار غم خمیده همچو لام
4 گر ز نقد خوشدلیها کیسۀ طبعت تهیست خیز و بستان مایه یی از طبع نا اهلان بوام
1 گهرفشانان ، صدرا ، زعشق الفاظت بسا غرور من از گوهر عدن بخورم
2 نسیم خلق تو چون در دل من آویزد به سرزنش جگر نافۀ ختن بخورم
3 بجرم آنکه بعهد تو جام می برداشت سزد که خون دل لالۀ چمن بخورم
4 در آن مقام که لطف تو پرده بردارد هزار تشویر از بهر نسترن بخورم
1 بعهدهای گذشته امین من آن بود که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
2 بقحط سالی افتادم از هنرمندان که گربیان کنم آنرا بشرح نتوانم
3 اگر بیابم آنرا که شعر دریابد بدو دهم صلتی تا سخن بروخوانم
1 ای که در شیوۀ گوهر باری ابر خواهد ز بنانت یاری
2 در قفس کرد سر خامۀ تو طوطیانرا بشکر گفتاری
3 این چه خلقست بدین زیبایی؟ وین چه لطفست بدین بسیاری
4 قلم تو که کلید کرمست بر در بخل کند مسماری
1 زهی گرفته به تیغ زبان جهان سخن وقوف یافته ذهن تو بر نهان سخن
2 زند عطارد، مسمار خامشی برلب چو خامۀ دو زبانت کند بیان سخن
3 برای رجم شیاطین جهل ساخته اند نجوم فکر ترا زیب آسمان سخن
4 مربّی سخن امروز طبع تست که هست ز خوان دانش تو مغز استخوان سخن
1 ایا بگام هوس راه عمر پیموده هنوز سیر نگشتی ز کار بیهوده
2 روا بود که توعمری بسربری که درآن نه تو زخودنه کسی ازتوگرددآسوده؟
3 میاز دست بخوان جهان که عقل براو ندیدجزدل بریان واشک پالوده
4 کسی توقع بخشایش ازتوچون دارد بعمرخوش توبرخویشتن نبخشوده؟
1 ای قلمت با دویت ، طوطی و هندوستان پیش زبان تو تیغ، هندوی جان برمیان
2 از نم کلک تو شد ، شاخ امل بارور وز سم اسب تو ساخت، چشم خرد سرمه دان
3 عزم ترا شمع سان پشت نه از هیچ روی خصم ترا نیزه وار، مغز نه در استخوان
4 درشده با هیبّت ، پیل بسوراخ مور آمده با بخششت ، از زر صامت فغان
1 زهی ز سنبل تر کرده لاله را پرده بر آسمان زده عکس رخت سرا پرده
2 نه مرد عشق تو بودم من این قدر دانم ولی بدیده فرو می هلد قضا پرده
3 زمانه بس، که دریست پردۀ عشّاق تو نیز خیره مدر بر من از جفا پرده
4 از آرزوی لقای تو مردم چشمم همی بدرّد بر خویش هفت لا پرده
1 سلام علیک ای بزرگ جهان سلامی ز خورشید و سایه نهان
2 سلامی نه برپشت باد هوا سلامی نه بر دست گوش و زبان
3 سلامی چو دوشیزگان بهشت کشیده تن از صحبت انس وجان
4 سلامی که نبود بر اطراف او ز صوت و حروف تقطّع نشان