زلف تو که چون از کمالالدین اسماعیل رباعی 793
1. زلف تو که چون او نبود خیره سری
مشکیست کز وسوخته شد هرجگری
...
1. زلف تو که چون او نبود خیره سری
مشکیست کز وسوخته شد هرجگری
...
1. گر بردارم بی تو سر از بیناری
در پا آیم چو عبهر از بیماری
...
1. زلف تو که دید آن بصورت ماری
گرد شکر تو مور خط بسیاری
...
1. بر رغم من ار گرفته بودی یاری
آنگه که زرم نبود گفتم: آری
...
1. زلفی که بدوست هر دلی را کاری
در زیر کلاه کرد پنهان ، آری
...
1. زلفی که چو روز من سیه می داری
بر پای دلم بی گه و گه می داری
...
1. گر باز آیی دلم بمن باز آری
هوشم بدل و روان بتن باز آری
...
1. بر شخص تو چون کرد زیان بیماری
زین پس نرهد از تو بجان بیماری
...
1. هر لحظه به دیگر نظرم می نگری
من راست تر و تو کژترم می نگری
...
1. ای غنچه که خنده هر دم از سر گیری
دل می دهدت که لب ز هم بر گیری؟
...
1. چشمت بکر شمه از سر طنازی
دی گفت شبی بوصل من پردازی
...
1. ای کرده رخت بماه و اختر بازی
وی عادت من در ره تو سر بازی
...