1 ای لعل تورا نهاده جان سر برخط روی تو کشیده بر سر ساغر خط
2 دیدم چو تو باده کردی اندر ساغر کز دست تو باده چون همی شد در خط
1 تا ز رنکنی از دهن کیسه بدر هرگز نرسی بوصل آن سیمین بر
2 ورچون کمرش تو با میان آری زر یار آید با تو در میان همچو کمر
1 معشوقه چو شاهد و باندام بود عاشق چه زبان که خوار و بد نام بود؟
2 چون باده بکام باده آشام بود باشد که سفال کهنه یی جام بود
1 ای دانۀ دل نهاده در خوشۀ اشک در راه غمت شد سپری توشۀ اشک
2 وین چشم که بار داشت از قطرۀ اشک بر بوی تو بفکند جگر گوشۀ اشک
1 این آتش غم که بر جگر می کشمش بگداخت مر از بس که بر می کشمش
2 ماننده شمعم که مرا آتش عشق در پای آورد و من بسر می کشمش
1 گر در همه عمر روزی از روی کرم گویی که چگونه بی تو با این همه غم
2 دانم نشود هیچ ز خوبی تو کم کآخر نه برفت مردمی از عالم
1 پیوسته ز تو با دل پر خون باشم با چهرۀ زرد و اشک گلگون باشم
2 روزی که دوبار بینمت، حال اینست آن روز که خود نبینمت چون باشم
1 هر بد که زگردش زمن می آید سبحان الله نصیب من می آید
2 این گریۀ من نه بهر بیمست و امید بر خویشتنم گریستن می آید
1 قومی شده نازنده باسرار نهان قومی شده نازنده باسباب جهان
2 ماییم درین میان نه زین قوم نه زان در حسرت هر دو برده عمری بزیان
1 زلف تو از آن باد که در سر دارد جز بر گل لاله گام می نگذارد
2 در سایۀ رخسار تو چون جای گرفت شاید که بآفتاب سر در نارد