1 هر شب ز غمت تازه عذابی بینم در دیده بجای خواب آبی بینم
2 وان دم که چو نرگس تو خوابم ببرد آشفته تر از زلف تو خوابی بینم
1 شاید که دلم بمن نمی پردازد کز غصه بخویشتن نمی پردازد
2 دانی که چرا نیم گریزد ز غمت؟ کز غم بگریختن نمی پردازد
1 تیغ تو گیاهیست که مردم درود وز زخم زبان برو خطایی نرود
2 در رنگ بسان برگ حنی آمد سبزست و بهر جا که رسد لعل شود
1 سر در سر خاک آستان تو نهم دل در خم زلف دلستان تو نهم
2 جانم بلب آمدست یک بوسه بیار تا جان ببهانه در دهان تو نهم
1 نرگس که صبا بروی درمی جهدش یعنی ز لطافتست که دم می دهدش
2 کآن چشم که باز کرد در کوی بقا چندان ندهد مهله که بر هم نهدش
1 پیوسته خمیده همچو ابروی توام چون خطّ تو فتنه گشته بر روی توام
2 در پای تو افتاده چو گیسوی توام همواره شکسته بسته چون موی توام
1 با آنکه چو شمع بر سر آمد جانم هم عاقبت از پای درآمد جانم
2 پروانۀ وصلی ار بخواهی فرمود بشتاب که از حلق برامد جانم
1 مهر تو نشان آب و گل می ببرد رخسار تو رونق چگل می ببرد
2 وان هندوی زلفت تو بچابک دستی ناگه زمیان چشم دل می ببرد
1 ای مونس جان ، لطف توام مرهم ریش بس باد جفا و دوریت باز اندیش
2 گر کردۀ تو میان اصحاب وفا من باز نمایم تو چه عذر آری پیش؟
1 از دیده فرو باری، اگر آب شوم وز زلف برون کنی، اگر تاب شوم
2 بر دست نگیری ، ار می ناب شوم در چشم تو خوش نیایم، ار خواب شوم