1 شد بر دل من زلفک هندوی تو چیر بر بودش و در زیر کله رفت دلیر
2 می گویمت ای دوست بگو با کلهت تا هندوی دزد را نگیرد در زیر
1 چون نیست مرا بخدمتت راه وصال سر بر خط دیوان تو دارم همه سال
2 گفتم بفلک در تو چه نقصان آید گر زآنکه رسانیم زمانی بکمال؟
1 دیدی که دگر بی رخ آن سرو بلند آمد گل و بلبل بر او رخت افکند
2 ای بیهده گوی مست، بسیار مگوی وی شوخ دهادن دریده، بر خویش مخند
1 آنها که مرا بعشوه مغرور کنند باروی توام حکایت از حور کنند
2 بینند تنی چو ریسمان اندر تاب چون شمع اگرم جامه ز تن دور کنند
1 نزدیک من از شرم و ز تیمار نهان باریک کنی همه تن خود چو میان
2 وز شادی و عیش در کنار دگران چندان باشی که در نگنجی بجهان
1 نرگس که مرا در نظر آمد چشمش وز هرچه خوشست خوشتر آمد چشمش
2 در خوبی اگر چه بر سر آمد چشمش با چشم توهم برو درآمد چشمش
1 چوگان زلفان که سوی میدان یازند گوی از دل عاشقان غمگین سازند
2 اوّل ز خودش بزخم دور اندازند و آنگاه دو اسبه از پیش می تازند
1 ای کار دل از غمت روان پروردن درد تو بناز در نهان پروردن
2 شرطست بوعدۀ تو جان پروردن زیرا که بیاد جان توان پروردن
1 عشّاق بر آمدند پیرامن گل یکباره زدند دست در دامن گل
2 وز بس که همی کشند پیراهن گل آنک بهزار شاخ شد بر تن گل
1 چون کالبدم ز روح وا پردازند در کنج یکی تیره مغاک اندازند
2 از یاد لب تو بر دهان آرد آب هر کوزه که از خاک منش بر سازند