چون خواب نیاییم از کمالالدین اسماعیل رباعی 709
1. چون خواب نیاییم بدین چشم درون
وز دل نشوی دمی چو اندیشه برون
...
1. چون خواب نیاییم بدین چشم درون
وز دل نشوی دمی چو اندیشه برون
...
1. جانا ز پی وصال چون گشت کنون
آمیزش ما ز ناخن و گوشت فزون
...
1. هر شب ز غم تو ای غمت روز افزون
از نالۀ من بناله آید گردون
...
1. آن دل که نشد ز خطّت ای دوست برون
از دایره وصل نه نیکوست برون
...
1. از خار چو آمد گل رنگین بیرون
اندوه کنیم از دل غمگین بیرون
...
1. شد راز من و تو ای صنم فاش کنون
افتاد میان خلق و او باش کنون
...
1. فرّاش چمن باد شمالست اکنون
بی باده و گل عمر و بالست اکنون
...
1. سبحان الله ز گردش چرخ برین
بی شرکت من غمی نیاید بزمین
...
1. دیدی که ز ناز بودم ای ماه زمین
گردان شده چون پیاله زان دست بدین
...
1. گر رای تماشا کنی ای دل منشین
بیرون جه از آن کمند زلف برچین
...
1. آن قامت همچو سرو آزاد به بین
وان زلف پراگندۀ بر باد ببین
...
1. در دست شه آن ساغر غمکاه ببین
خورشید که جان می کشد از ماه ببین
...