سیر آمدم از از کمالالدین اسماعیل رباعی 685
1. سیر آمدم از غم دمادم خوردن
وز بس غم گونه گونه در هم خوردن
...
1. سیر آمدم از غم دمادم خوردن
وز بس غم گونه گونه در هم خوردن
...
1. تا چند ازین غم فراوان خوردن؟
سیلیّ جهان بگردن جان خوردن
...
1. ای کار دل از غمت روان پروردن
درد تو بناز در نهان پروردن
...
1. در روزه چو نیست روی می نوشیدن
گل را بچه کارست چنین خندیدن؟
...
1. مسکین دلم از درد نهانی دیدن
شد سبز زروی زندگانی دیدن
...
1. در عرضگه سپاهت ای شاه ز من
حقّا که بچشم خویش دیدم روشن
...
1. ای دل کاری که نیست در خورد مکن
چیزی که همی نبایدت کرد مکن
...
1. ای مهر بتاب و رحمتی بر من کم
وی صبح زمانه را بدم گلشن کن
...
1. ای دل، بخیال یار خرسندی کن
وی دیده، تو با سرشک پیوندی کن
...
1. همواره تو این غارت دلها می کن
هر بد که از آن بترنه با مامی کن
...
1. ای یاد تو تسبیح زبان و لب من
اندیشه نمی کنی خود از یارب من
...
1. دانی که چه مدّتست ای دلبر من
تا بی سببی برفته یی از بر من
...