1 سیر آمدم از غم دمادم خوردن وز بس غم گونه گونه در هم خوردن
2 الحق چه نکوست عادت کم خوردن اندر همه چیز خاصه در غم خوردن
1 تا این دل محنت زده آهنگ تو کرد جان در سر کار رخ گل رنگ تو کرد
2 خود می داند که تنگ روزیست دلم زان روی طمع در دهن تنگ تو کرد
1 با چشم تو باد چشم عبهر بکند سودای تو مرغ عقل را پر بکند
2 ور گل نه باندام کند خدمت تو هم باد صباش پوست از سر بکند
1 جایی که مل لعل پیاپی گردد طبعم همه گرد طرب و می گردد
2 وقت گل و می حاضر و ، یاران هم دم گر توبه کنم مسلّمم کی گردد؟
1 کردم بهوس عمارتی اندر دل وز آلت و ساز کار بودم غافل
2 از خاک بخون دل گلی حاصل شد وز بی کاهی چو خر بماندم در گل
1 اسبی دارم بکندی از خر خرتر چون گاو خراس بل کزو پرخورتر
2 چندانک همی رود بود بر یک جای هر چند همی خورد بود لاغر تر
1 روی تو نقاب همچنان می پوشد چون ابر که ماه آسمان می پوشد
2 چشمت ز کمان ابروان زیر نقاب می اندازد تیر و کمان می پوشد
1 شمعم که غذای چشمم از نم باشد خنده همه گریه سور ماتم باشد
2 شادی و طرب بخواب بینم گه گاه وان نیز چو بیدار شوم غم باشد
1 ای یاد تو تسبیح زبان و لب من اندیشه نمی کنی خود از یارب من
2 ای دوست مکن ستم ، نه کاری بکند دود دل و آه سحر و یارب من؟
1 نرگس که دلش هوای ساغر دارد بادی ز نشاط و لهو در سر دارد
2 در دست عصا زمدّد تر دارد کوری بنشاطست مگر زر دارد