1 نالیدن بلبل ار چه موزون باشد از نالۀ او مرا جگر خون باشد
2 گل در بر بلبل این چنین می نالد تو دور ز من نالۀ من چون باشد
1 در خون جگر شدم نهان چون ساغر بر بسته بقصد خود میان چون ساغر
2 در روی کسی که می خورد خون دلم می خندم ازمیان جان چون ساغر
1 شاید گر از آن روی نکو نشکیبم یا زان سر زلف مشک بو نشکیبم
2 ناسازتر از غمش حریفی نبود روزی که نبینمش ازو نشکیبم
1 با روی تو شمع را کجا بنشانم؟ با قامت تو سرو چرا بنشانم؟
2 برخیز ورخ و قامت خویشم بنمای تا من گل و سرو و شمع را بنشانم
1 تا لعل لبت چو غنچه در خنده فزود خون جگرم چو لاله بر رخ بالود
2 دارم چو گل دو رنک در فرقت تو رخساره زر اندود و درون خون آلود
1 از حال من سوخته خر من بررس شرح غم هجر خواهی از من بررس
2 گر درد دل منت ز من باور نیست ای دوست روا بود، ز دشمن بررس
1 وقتست که گلها بنیایند و روند وز شرم رخت قفا نماید و روند
2 خوبیّ تو جاودان بمانادارنی هر سال چو گل هزار آیند و روند
1 گر تیغ سر انگشت تو صد را ببرید تا ظن نبری که آن بعمدا ببرید
2 می گوید به هر دم خرد انگشت گزان هندو بنگر چگونه دریا ببرید
1 تا کی چو حدیث در زبانت گیریم ؟ خواهیم که در میان جانت گیریم
2 روزی چو کمر بگرد تو حلقه کنیم وز بهر کنار در میانت گیریم
1 بر یاد تو جان من چو دمساز آمد چون چنگ همه رگم بآواز آمد
2 پیش سخنت حدیث گوهر کردم بنگر تو که چون بروی من باز آمد