شاها همه کار از کمالالدین اسماعیل رباعی 37
1. شاها همه کار تو زهم طرفه ترست
در عقد ظفر نثار تیغ تو سرت
1. شاها همه کار تو زهم طرفه ترست
در عقد ظفر نثار تیغ تو سرت
1. بر لاله ز عارض تو هر دم ز نخست
پیش زنخت برگ سمن هم ز نخت
1. آزرده چو شد ز زخم نشتر دستت
از کردۀ غمزه برد کیفر دستت
1. گر خسته دل مرا بر آری حاجت
پیروز شوی بر آنچه داری حاجت
1. از بس که تنم ز آتش دل بگداخت
نتوان تنم از شمع همی باز شناخت
1. آن دل که بر اتش غمت صد ره سوخت
از پهلوی من همه غم و درد اندوخت
1. شاها چوبداد داد هر کس دادت
داد طرب امروز بباید دادت
1. خواهی که هنروران نکودارندت
با مونس روزگار بگذارندت
1. دربند کسی باش که یاری کندت
پیوند بدان که خواستاری کندت
1. روزی گیرم میان تو چون کمرت
یا همچو قبا تنگ در آرم ببرت
1. گیرم بنقاب در کشی رخسارت
یا پست کنی رغم مرا گفتارت
1. از بس که کنم شام و سحر در کارت
خون گشت مرا دل و جگر در کارت