1 شیرین دهنت که تنگنای سخنست باماش مضایقت برای سخنست
2 سیمرغ و وفا و کیمیا بتوان یافت لیکن دهن تنگ تو جای سخنست
1 خون خوارۀ مهربان غمزه تست مرد افگن و مست و ناتوان غمزۀ تست
2 بیمار که جان دهد فراوان هستند بیمار که جان ستاند آن غمزۀ تست
1 تا من نکنم چو گل پر از زر دهنت یک دم نکند خنده گذر بر دهنت
2 هر چند چو شمع سرکشی عادت تست هم نری شوی چوزر نهم بر دهنت
1 گفتند دل تو الز خرد بیگانه ست دیوانگی او همه شهر افسانه ست
2 در سلسلۀ زلف تو بستیم او را خود سلسله دیوانه تر از دیوانه ست
1 از بس که تنم ز آتش دل بگداخت نتوان تنم از شمع همی باز شناخت
2 زین بیش مرا مسوز جانا که چو شمع هر شب تنی از موم نمی شاید ساخت
1 ای عزم تو بر شکستن عهد درست ز آمد شدن تو پای اومید سست
2 خوابی که چو آیی کنم از چشمت جای اشکی که چو می روی همه دل با تست
1 تیغ تو که بنده میکند شاهان را آورد بسی به راه گمراهان را
2 در دست تو یک قطرۀ آبست و لیک آبیست ز سر گذشته بدخواهان را
1 شاها همه کار تو زهم طرفه ترست در عقد ظفر نثار تیغ تو سرت
2 پیوند گرفت با جگر گوشة خصم آن قطرة آبی که ز صلب کمرست
1 چون بلبل مست راه در بستان یافت روی گل و جام باده را خندان یافت
2 آمد بزبان حال در گوشم گفت دریاب که روز رفته در نتوان یافت
1 پیوسته مرا چون تو بتی در بر باد عیشم ز لب تو هر زمان خوشتر باد
2 با وصل چو نگار کار چو منی زر می سازد که آفرین بر زر باد