1 ساقت که بآرزو پرستند او را همچون دل من چرا بخستند او را
2 زخمی که حوالت گه او بود دلم دردا گه برشته بر تو بستند او را
1 دردیست اجل که نیست درمان او را بر شاه و وزیر هست فرمان او را
2 شاهی که بحکم دوش کرمان می خورد امروز همی خورند کرمان او را
1 هر کو بشناخت مستی و پستی را بفروخت بیک جرعۀ می هستی را
2 مانندۀ نرگس آنکه صاحب نظرست بر دیدۀ خود جای کند مستی را
1 می آمد و می رفت پیاله بر ما تا خون بنماند در رگ و ساغر ما
2 چون چشم خروه بس که شد در سرما چون تاج خروه لعل شد افسرما
1 گر چه خوش نیست حالت ناخوش ما درد سر ماست این دل سر کش ما
2 با اتش غم چو شمع دل خوش کردیم کآبیست ز سر گذشته این آتش ما
1 در باغ بین زگونه گون برگ و نوا زان برگ و نوا آرزوی طبع روا
2 برخیز و بیا و میوه از شاخ بخور گر خورده نیی ز دیگ چوبین حلوا
1 رشک آیدم ای دوست که با تو هر شب هر رومی و هندوی نشیند بطرب
2 گه چنگ سپید را نهی رخ بر رخ گه نای سیاه چرده را لب بر لب
1 داری ز پی چشم بد ای درّ خوشاب یک نرگس ناشکفته در زیر نقاب
2 وین از همه طرفه تر که از بادۀ حسن یک چشم تو مستت ودگر چشم خواب
1 ماییم نهاده سر بفرمان شراب جان کرده فدای لب خندان شراب
2 هم دست بجان آمد از ساغر می هم بر لب ساغر آمده جان شاب
1 چشم تو همی داشت دلم را بعذاب گفتم بلب که کار ایشان دریاب
2 نرمک نرمک لعل توام داد جواب عاقل نکند میانجی مست و خراب