1 دی توبت من ز آستین برزد دست بشکست پیاله را د پنداشت که رست
2 امروز پیاله کمر کین در بست و آمد بقصاص توبتم را بشکست
1 آن دل که بکام دل بدخواه افتاد در چاه ز نخدان تو ناگاه افتاد
2 ار چه همه کس بچشم کس بچشم پرهیز کنند بیچاره دلم بچشم در چاه افتاد
1 آنکس که چو شمع آتش اندر جان داشت شد معتکف مسجد و رخ پنهان داشت
2 عید آمد و قندیل صفت در محراب او را بسه زنجیر مگه نتوان داشت
1 داری ز پی چشم بد ای درّ خوشاب یک نرگس ناشکفته در زیر نقاب
2 وین از همه طرفه تر که از بادۀ حسن یک چشم تو مستت ودگر چشم خواب
1 از بس که سوی چمن برد بوی تو باد وز بس که کند گل ز دور خار تو باد
2 تا لاجرم آزادی سر تا پایت در دست و زبان سوسن و سرو افتاد
1 زلف سیهت که آشیان دل ماست شوریده و آشفته بسان دل ماست
2 اورا پس از این ، گرچه زیان دل ماست بر باد مده خان و مان دل ماست
1 بی روی تو شادی همه در درد دلست و احوال زمانه سر بسر درد دلست
2 عالم بهر آن صفت که باشد گویاش ما را ز میانه راه بر درد دلست
1 ای داده مرا جان و جوانی بر باد دادم ز پی تو سوزیانی بر باد
2 در هر سخنی چو باد می آویزی تا چون سخنم همی نشانی برباد
1 بر لاله ز عارض تو هر دم ز نخست پیش زنخت برگ سمن هم ز نخت
2 تا خوشی ز نخی تو زنخی خوش می زن کین خوبی تو چو کار عالم زنخست
1 می آمد و می رفت پیاله بر ما تا خون بنماند در رگ و ساغر ما
2 چون چشم خروه بس که شد در سرما چون تاج خروه لعل شد افسرما