مانند دو چشمیم از کمالالدین اسماعیل رباعی 433
1. مانند دو چشمیم من و آن دلبر
در نیک و بد زمانه با هم یاور
1. مانند دو چشمیم من و آن دلبر
در نیک و بد زمانه با هم یاور
1. تا ز رنکنی از دهن کیسه بدر
هرگز نرسی بوصل آن سیمین بر
1. تا کرد مرا دیده بروی تو نظر
اندر سر من نماند از عقل اثر
1. در طبع تو ناکسی و در دست تو زر
گشتند مکقیم چون گهر در خنجر
1. تا شاخ شکوفه سیم خود کرد نثار
کاری بنوا دارد و برگی بسیار
1. بستند گرو با نفس مشک تتار
بوی گل و باد سحر وزلف نگار
1. در کار سخن رنج کشیدم بسیار
و اکنون زسخن شدم بیک ره بیزار
1. تا هست گل سعادت ای دوست ببار
دست از طرب و نشاط و می باز مدار
1. ای فتنه شده ززلف پستت بیدار
خود می نشود نرگس مستت بیدار
1. ای دل سخن زلف مشوّش بگذار
اندیشۀ وصل یارمه وش بگذار
1. رو مرغ نشاط را بپرواز گذار
غمهای جهان با من غم ساز گذار
1. آمد دی و دستهای فرو بست از کار
هر کاره که بود خلق، بنشست از کار