1 مهرت ز ستم همیشه در میغ بود نازت با من خصومت آمیغ بود
2 روزی که چو صبح سینه پر مهر کنی یک دم زدن از ناز ودگر تیغ بود
1 بلبل که نبود در چمن پر وازش بی برگی شاخ کرده بد بی سازش
2 چون داد شکوفه سیم مطرب بازش بنگر که بچرخ می رسد آوازش
1 اشکم ز تو در خون جگر می غلتد پیش در تو بخاک در می غلتد
2 در آرزوی خاک در تو همه شب از چهرۀ من بر سر زر می غلتد
1 تا شاخ شکوفه سیم خود کرد نثار کاری بنوا دارد و برگی بسیار
2 تو نیز درم خرج کن و باک مدار چون شاخ اگرت ببرگ می باید کار
1 من تختة نام و ننگ بستردم باز در راه طرب پای بیفشردم باز
2 آن سرکه بسالوس برآوردم دی امروز بجام می فرو بردم باز
1 صاحبنظران چو شمع در بر گیرند از هیچ حساب خویش کمتر گیرند
2 چون آفت بود خویشتن بشناسد حالی سر خود بدست خود برگیرند
1 چون نیشکرم کرده ز بیداد جهان در سینۀ تنگ لفظ شیرین پنهان
2 در خاموشی چو پسته در کنج دهان زنگار گرفتست مرا تیغ زبان
1 جانا ز پی وصال چون گشت کنون آمیزش ما ز ناخن و گوشت فزون
2 چون رک همه مغز استخوانم خون باد گر با تو چو موی نایم از پوست برون
1 در عالم هجر آن بت شکر پاش آوازۀ بی صبری من چون شد فاش
2 ارجاف کنی زکوی وصلش امروز در گوش دلم گفت که نومید مباش
1 گر دیدۀ نرگس نه سبل می دارد بینایی او چرا خلل می دارد؟
2 بید ارنه سر خلاف دارد در باغ از بهر چه گربه در بغل می دارد