1 در عشق تو گر زین سپس ای مایۀ ناز چون گل بکفم چند درست آید باز
2 در پای تو چون شکوفه گر نفشانم چون نرگسم آن زر همه در چشم گداز
1 بستند گرو با نفس مشک تتار بوی گل و باد سحر وزلف نگار
2 هستند بر غم یکدگر گوهر بار چشم من و لعل یارم و ابر بهار
1 در عرضگه سپاهت ای شاه ز من حقّا که بچشم خویش دیدم روشن
2 از حلقة نعلها زمین زیر زره وز صفحۀ تیغها هوا در جوشن
1 چشم تو کزو در هوس یک نظریم گفتم نظری از و بجانی بخریم
2 با جان بداده چون بهم در نگریم باچشم تو همچو ابرویت سر بسریم
1 افتاد دلم در تک و پو مگذارش غم قصد همی کند برو مگذارش
2 دانی که چو چشمش همه بر تست نظر همچون نظر از چشم فرو مگذارش
1 دوش آن دل خون گشتۀ محنت پرورد جان هم بغم تو داد بر بستر درد
2 چشمم بنخفت تا برو آبی ریخت پس هم بسر کوی تو در خاکش کرد
1 هر سوخته کو شادی عالم خواهد پیوند خود آن عارض خرم خواهد
2 گر زانکه غمی برویت آمد نشگفت غم نیز وصال نیکوان هم خواهد
1 ای خوی تو همچو اشک من رنگ آمیز وی بر دل من ز زلف تو رستا خیز
2 الحق چه نکو بیکدگر افتادند آن زلف دل آویز و دل زلف آویز
1 گر با تو بنای وصل آغاز نهیم روی از غم دل بنعمت و ناز نهیم
2 همچون پرگار این همه سرگردانی چندان باشد که سر بسر بازنهیم
1 چون زلف ترا کار ببالا برسید از وصل قدت بآرزوها برسید
2 گفتم چو بدان قامت زیبا برسید یا رب بچه نیکویی بدینجا برسید؟