تا این دل محنت از کمالالدین اسماعیل رباعی 265
1. تا این دل محنت زده آهنگ تو کرد
جان در سر کار رخ گل رنگ تو کرد
1. تا این دل محنت زده آهنگ تو کرد
جان در سر کار رخ گل رنگ تو کرد
1. با من سر زلفش ار پریشانی کرد
دوشم لب او ببوسه مهمانی کرد
1. آن غنچۀ گل که طبع خرّم آورد
در دیدۀ نازنین را از آن نم آورد
1. خون دل من بتم بصد ناز خورد
مانند پیاله یی کز آغاز خورد
1. غمگین دل من غم همه عالم خورد
هر کجا که غمی دید همه در هم خورد
1. گردون چو غم زشت و نکومی نخورد
این شکر و شکایت اندرو می نخورد
1. دل را زرخ خوب تو می نگزیرد
چون زلف تو زان قرار می نپذیرد
1. چون دست افق گلوی پروین گیرد
عالم ز فروغ صبح آیین گیرد
1. نه عقل ز کار من شماری گیرد
نه در دل من صبر قراری گیرد
1. عاشقی که بیاد روی دلبر میرود
هر دم زدنی بذرق دیگر میرد
1. هر لحظه فلک بهانه یی آغازد
تا از پی من درد دلی بر سازد
1. شاید که دلم بمن نمی پردازد
کز غصه بخویشتن نمی پردازد