1 بشنو سخن باد که چون دلخواهست بنشین که نه وقت آتش و خر گاهست
2 این باد بدین خوشی ندانم زکجاست یا محمل گل رسید یا در راهست
1 عید آمد و درد برقرارست مرا و آن غم که یکی بود هزارست مرا
2 چون عید ز روی آن نگارست مرا با عید دگر کسان چه کارست مرا؟
1 تیمار من پشت دوته باید داشت چشم از پی حاجتم بره باید داشت
2 اندر وقتی که جان بود بر سرپایی به زین دل دوستان نگه باید داشت
1 ساقت که بآرزو پرستند او را همچون دل من چرا بخستند او را
2 زخمی که حوالت گه او بود دلم دردا گه برشته بر تو بستند او را
1 این خشک گیا که زرد چون روی منست ریزنده و جای جای جون موی منست
2 و ایت طاق پل شکسته و آب روان گویی که مثال چشم و ابروی منست
1 تا هست ترا چراغ دانش در دست از پای طلب همی نباید بنشست
2 تا روشن گرددت که این جان شریف چون بگسلداز تو با که خواهد پیوست
1 در بزم ملک زهره نواگر زیبد خورشید شراب و ماه ساغر زیبد
2 گر صورت مملکت مصور گردد رای ملک الملوکش افسر زیبد
1 ای دشمن ملک تو بغم کشته چو شمع بد خواه تو باد دم بدم کشته چو شمع
2 برگشت ز پیش تو سپاه دشمن هم ریخته، هم سوخته، هم کشته چو شمع
1 از بس که چکیدست مرا از هر رگ خون بر مژه همچنان که بر نشتر رگ
2 همچون نی و چنگم که نماندست مرا مه مغز در استخوان و نه خون در رگ
1 از بس که جفا کند بت دلگسلم از کردۀ دوست پیش دشمن خجلم
2 وین اشک که بر چشم خودش کردم جای او نیز چو یار رفت در خون دلم