1 کس چون تو اسیر ریش بسیار مباد برگردن هیچکس چنان بار مباد
2 باریش چنان کسی سروکار مباد برریشستان کسی گرفتار مباد
1 .... عشق تو فیروز مباد جز جان من از عشق تو با سوزمباد
2 ... ندیده بودیم روا روزی که غمت نه بینم آنروز مباد
1 بی روی توام صبر و دل و هوش مباد بی یاد تو هر می که خورم نوش مباد
2 هرچند ترا زمن نمی آید یاد هرگز غم تو مرا فراموش مباد
1 پیوسته کمان دولتت بر زه باد روز تو ز روز و شبت از شب به باد
2 تا عالم و آب و خاک بر جای بود بر روی زمین حکم تو فرمان ده باد
1 جام طربم زناگه از دست افتاد کارم ز فرا ز چرخ در پست افتاد
2 در چشمۀ زندگانیم ماهی عمر از پنجۀ روزگار در شست افتاد
1 گل گر چه بطبع خوب و دمساز افتاد معشوقۀ بلبل خوش آواز افتاد
2 پس خنده زنان آمد و چون روی تو دید گریان گریان خجل خجل باز افتاد
1 دل چون ز جهان عیش یکسو افتاد در دام بلازان خم گیسو افتاد
2 تا با سر گیسوی تو هم زانو شد چون گیسوی تو در پس زانو افتاد
1 آن دل که بکام دل بدخواه افتاد در چاه ز نخدان تو ناگاه افتاد
2 ار چه همه کس بچشم کس بچشم پرهیز کنند بیچاره دلم بچشم در چاه افتاد
1 ایّام جز از عشوۀ بسیار نداد در دست کسی یک گل بی خار نداد
2 چون آخر کار جان بخواهد ستدن پس هر چه زمانه داد انگار نداد
1 یک روز فلک کار مرا ساز نداد هرگز سوی من بخت خوش آواز نداد
2 یک شب نفسی از سر شادی نزدم کآن روز بدست صد غمم باز نداد