1 رنگ رخ زر ز سکّۀ دولت تست خون در رگ کان ز جودیی منّت تست
2 در مدح تو همچو پسته ام چرب زبان تا مغز در استخوانم از نعمت تست
1 ای در حق من وصل ترارایی ست وی در ره من عزم تراپایی ست
2 خوی تو چو روزگار بادستی سخت عهد تو چو پای عمر بر جایی ست
1 دربند کسی باش که یاری کندت پیوند بدان که خواستاری کندت
2 بل تا خود را چو حلقه می آویزد انکس که چو حلقه گوش داری کندت
1 خصم که ز پس نیزه خورد روز وغا اندیشۀ خصمان چنان نیست مرا
2 خود در قران که جای خوفست ورجا نه« لاتخفست» پیش خصمان بغا؟
1 دل خون شد و شرط جان گدازی نیست در خدمت او کمینه بازی اینست
2 با این همه هم هیچ نمی یارم گفت شاید که مگر بنده نوازی اینست
1 گر خسته دل مرا بر آری حاجت پیروز شوی بر آنچه داری حاجت
2 در محنت بنده یار ایّام مشو کورا با من نیست بیاری حاجت
1 از عشق دهانت دل مسکین تنگست گفتند فراخست و دلم زین تنگست
2 هر چند که در جهان فراخست دهان باری دهن فراخ شیرین تنگست
1 زین بیش گرم چه رای خاموشی نیست خاموشم و هیچ جای خاموشی نیست
2 فریادرس ای خواجه درین غم که مرا برگ سخن و نوای خاموشی نیست
1 چشم تو که کار او بازی نیست در مملکت جمالش انبازی نیست
2 گفتند یکیست چشم تیر اندازش باری دوم او بیک اندازی نیست
1 روز آمد و بردوختم از دم لب را پرداخته کردم از روان قالب را
2 اکنون که مرا زنده همی دارد شب شاید که چو شمع زنده دارم شب را