خون باد دل ارشاد از کمالالدین اسماعیل رباعی 145
1. خون باد دل ارشاد بپیوند تو نیست
جان برخی اگر بر سر سوگند تو نیست
1. خون باد دل ارشاد بپیوند تو نیست
جان برخی اگر بر سر سوگند تو نیست
1. گل خواست که چون رخش نکو باشد و نیست
چون دلبر من به رنگ و بو باشد و نیست
1. کس را ز غم تو با طرب کاری نیست
جز ناله مرا بروز و شب کاری نیست
1. چشم تو که کار او بازی نیست
در مملکت جمالش انبازی نیست
1. زین بیش گرم چه رای خاموشی نیست
خاموشم و هیچ جای خاموشی نیست
1. امشب که بجز یار مرا ساقی نیست
می نالم و ناله ام ز مشتاقی نیست
1. احدات زمانه را چوپایانی نیست
و احوال جهان را سر و سامانی نیست
1. همچو نفس تو عمر فرسایی نیست
چون آرزوی تو باد پیمایی نیست
1. ای در حق من وصل ترارایی ست
وی در ره من عزم تراپایی ست
1. بلبل نالان ز شاخ چون دلشده ییست
گریان ز برش ابر چو محنت زده ییست
1. تیمار من پشت دوته باید داشت
چشم از پی حاجتم بره باید داشت
1. آنکس که چو شمع آتش اندر جان داشت
شد معتکف مسجد و رخ پنهان داشت