تا ظن نبری که از کمالالدین اسماعیل رباعی 133
1. تا ظن نبری که در نکوئیت شکیست
یا چون رخ تو ستاره یی بر فلکیست
1. تا ظن نبری که در نکوئیت شکیست
یا چون رخ تو ستاره یی بر فلکیست
1. شاها ز غمت زمانه چون دلتنگیست
پیروزۀ چرخ هر زمان از رنگیست
1. گر در دهن تو از فراخی سخنیست
آسوده ز گفت و گوی هر طعنه ز نیست
1. در آرزوی روی چو روزت شب نیست
کین سوخته تا صبح دم اندر تب نیست
1. یک ذره هوای من مسکینت نیست
با ما نفسی ساختن آئینت نیست
1. با روی تو این دیدۀ پرنم بدنیست
با خط تو آن طرۀ پر خم بدنیست
1. آن دل که بجز سوی غمت رهبر نیست
بی روی دلفروز توام در خور نیست
1. بی روی تو غمگسار من جز غم نیست
یک لحظه دلم ز خویشتن خرّم نیست
1. امشب که نشان روز در عالم نیست
بالای شب از روز قیامت کم نیست
1. در روی زمین هیچ کست دشمن نیست
کش منّت شمشیر تو بر گردن نیست
1. امشب که فراق را گذر بر من نیست
جز دست و یم قلادۀ گردن نیست
1. ای دل چو ترا ذوق لب جانان نیست
کم گوی حکایتی که دل با آن نیست