امید راحت از عالم از کمالالدین اسماعیل غزل 120
1. امید راحت از عالم ندارم
اگر شادیست ورغم هم ندارم
1. امید راحت از عالم ندارم
اگر شادیست ورغم هم ندارم
1. جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟
دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟
1. سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
1. خون دل از دو دیده بدامن همی کشم
باری گران نه در خور این تن همی کشم
1. ما حالی از نشاط کناری گرفته ایم
در سر زجام غصّه خماری گرفته ایم
1. یاد باد آنکه حریفان همه با هم بودیم
دوستانی که همه یک دل و محرم بودیم
1. ترک سر خویشتن بگویم
نام تو در در انجمن بگویم
1. ای بتو چشم نکویی روشن
وی ز تو خانۀ دلها گلشن
1. راه بگشادند بر آیندگان
آفرین بر جان آسایندگان
1. نگارا چند ازین پیمان شکستن
ز پیشانی دل سندان شکستن
1. باز دیدی که ابر تر دامن
باغ را کرد پر گهر دامن؟
1. آه ازین زندگیّ ناخوش من
وز دل و خاطر مشوّش من