خوب است که زخم یار کاری از جویای تبریزی رباعی 61
1. خوب است که زخم یار کاری نبود
جز لذت درد امیدواری نبود
1. خوب است که زخم یار کاری نبود
جز لذت درد امیدواری نبود
1. در تعزیهٔ حسین آن شاه شهید
تا روز قیامت خوشی از خلق رمید
1. در ماتم شاه شهدا گریه کنید
دریا دریا در این عزا گریه کنید
1. از خلق چه اندیشه به ارباب هنر
وز خصمی این طایفه شانرا چه ضرر
1. بدگوهری ار به نیکیت بسته کمر
بیگانه از آن نکوئیش دان گوهر
1. افسوس ز تخم آرزو کشتهٔ عمر
وز حاصل با خون دل آغشتهٔ عمر
1. شوری اگرت هست ز مردی درسر
از حق نمک تا بتوانی مگذر
1. آید بوی یدالله از خاک بشر
هر چند بود زجهل حالش ابتر
1. هر کس ز نخست شد به غفلت خوگر
منعش چو کنند بیش افتد به خطر
1. خواهی دل روشن از چو مهر انور
صیقل کنش از موجهٔ خوناب جگر
1. یکه شوی ار زخواب غفلت بیدار
هر سوی که بنگری بود جلوهٔ یار
1. با تلخی ساز تا شود شیرین تر
خونابهٔ دل خور که شوی رنگین تر