1 یکه شوی ار زخواب غفلت بیدار هر سوی که بنگری بود جلوهٔ یار
2 در هر ذره سر الهی پنهان چون معنی نازکست در خط غبار
1 با تلخی ساز تا شود شیرین تر خونابهٔ دل خور که شوی رنگین تر
2 از پند چو رنجیدی اثر بخشد زود آری هر می که تلخ تر زورین تر
1 سرسبز شده جهان ز فیض نوروز یعنی که رسید روز عشرت اندوز
2 بنشسته امیر مؤمنان جان نبی بگرفته قرار حق به مرکز امروز
1 ای روی تو آفتاب در چشم تمیز وی زلف سیاه تو بود عنبر بیز
2 عمرت گویم ولی ازین می ترسم کز نسبت او تو بی وفا گردی نیز
1 زان عارض لاله گون و آن خال بنفش نه فکر کلاه دارم و نه غم کفش
2 با آن سر مژگان دل خونین مرا باشد پیوسته صحبت مشت و درفش
1 زان پیش که پا فرق کنیم از سر خویش بودیم مدام طالب دلبر خویش
2 چون غنچه به شوق گرد سرگشتن او در بیضه رسانده ایم بال و پر خویش
1 شماعیک آن به بحر مکاری غرق می ریزد شمع بسکه با حیله و زرق
2 یک چشم زدن بیش نباشد روشن گویی که بود فتیله اش از رگ برق
1 هر جا مژه اش خلاند نوک گزلک پاشیده نگاه نمکین کان نمک
2 ای وای به قصد دل خونین جویا بستند کمر دو چشم او چون عینک
1 پیدایی او اگر چه باشد به کمال بیگانهٔ دید ماست آن حسن و جمال
2 همچون نرگس به هیچ جا ره نبرد گر دیده ز شش جهت برون آرد بال
1 از لاله و گل به رنگ و بوتر می بال از هر چه نمو کند نکوتر می بال
2 چشم گریانم آبیار است ترا ای داغ ازین شکفته روتر می بال