صد شکر که خیرخواه اعدای از جویای تبریزی رباعی 85
1. صد شکر که خیرخواه اعدای خودم
لیکن بدخواه خصم مولای خودم
1. صد شکر که خیرخواه اعدای خودم
لیکن بدخواه خصم مولای خودم
1. وقتی گر بود همچو گوهر اشکم
شد ز آتش دل کنون چون اخگر اشکم
1. در راه وصالت ای بت کج کلهم
شب تا به سحر چشم تمنا به رهم
1. صحت ز علی مرتضی می خواهم
درد خود را ازو دوا می خواهم
1. دایم به سراغ سر کوی تو دوم
تا جان دارم به جستجوی تو دوم
1. پیوسته به دوران تو ای چرخ کهن
با اهل کمال هستی از بس دشمن
1. افسوس که شد به دل بهارت به خزان
مغلوب جنود کفر گردید ایمان
1. طعن این همه بر چرخ ستم پیشه مزن
با دست و زبان سنگ بر این شیشه مزن
1. جویا خود را به شعر مشهور مکن
بسیار ازین مقوله مذکور مکن
1. غرق است به بحر جرم تا گردن من
شرمنده بود دلم ز بد کردن من
1. ای آنکه دلت گشته ز امساک تو خون
نبود دهنت از تو به نانی ممنون
1. گویند مدام عارفان آگاه
کاندر خلق است جلوهٔ سراله