1 با چشم تو آنرا که سروکار بود در مخمصهٔ عجب گرفتار بود
2 از یک نگهت جان به سلامت نبرد هر چند که دل داده جگردار بود
1 از رنجش او دلم مشوق باشد بی طاقت و ناصبور و ناخوش باشد
2 از جوش فسردگی شود بسته چو شمع سرچشمهٔ اشکم ار ز آتش باشد
1 سرسبز شده جهان ز فیض نوروز یعنی که رسید روز عشرت اندوز
2 بنشسته امیر مؤمنان جان نبی بگرفته قرار حق به مرکز امروز
1 آن دل که ز جام عشق مسرور بود در سینه اگر بماند مجبور بود
2 تا کی در قید جسم خاکی باشد آخر تا چند زنده در گور بود
1 تا چند ز معشوق بمانی به حجاب از خویش دمی برآی یعنی ز نقاب
2 شد هستی ما حجاب ما در ره عشق خود پردهٔ خود شدیم چوم چشم حباب
1 انگار که بیش از همه شد ثروت تو افزون ز کریمان جهان همت تو
2 با عالم ریش گاو اگر می سازی از هیچ خری کم نبود دولت تو
1 عشق جانکاه را ز دستت ندهی هشدار این راه را ز دستت ندهی
2 در ناله بکوش تا نفس در قفس است سررشتهٔ آه را ز دستت ندهی
1 صاحب صورت تا بری از معنی بود چشم حقیقت سبک و رسوا بود
2 اهل معنی شکوه دیگر دارند گر آینه می داشت تهی دریا بود
1 بی نالهٔ زار کی دعا منظور است آه بی عجز از اثر بس دور است
2 با قامت خم تیر دعا سخت رساست از قوت ضعف این کمان پر زور است
1 صد شکر که خیرخواه اعدای خودم لیکن بدخواه خصم مولای خودم
2 کاری با زید و عمرو و بکرم نبود من دشمن دشمنان آقای خودم