سرسبز شده جهان ز فیض از جویای تبریزی رباعی 73
1. سرسبز شده جهان ز فیض نوروز
یعنی که رسید روز عشرت اندوز
1. سرسبز شده جهان ز فیض نوروز
یعنی که رسید روز عشرت اندوز
1. ای روی تو آفتاب در چشم تمیز
وی زلف سیاه تو بود عنبر بیز
1. زان عارض لاله گون و آن خال بنفش
نه فکر کلاه دارم و نه غم کفش
1. زان پیش که پا فرق کنیم از سر خویش
بودیم مدام طالب دلبر خویش
1. شماعیک آن به بحر مکاری غرق
می ریزد شمع بسکه با حیله و زرق
1. هر جا مژه اش خلاند نوک گزلک
پاشیده نگاه نمکین کان نمک
1. پیدایی او اگر چه باشد به کمال
بیگانهٔ دید ماست آن حسن و جمال
1. از لاله و گل به رنگ و بوتر می بال
از هر چه نمو کند نکوتر می بال
1. این دشت که دل چسبی هر خار به دل
شد فیض رسان چو سیر گلزار به دل
1. حیف است اگر ز دخت رز جویی کام
کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام
1. ز آغاز وجود خویشتن تا انجام
هرگز نزدم در ره حق جویی گام
1. بس فیض که از چلیم اندوخته ام
بر وی نظر خواهش از آن دوخته ام