انگار که بیش از همه شد از جویای تبریزی رباعی 97
1. انگار که بیش از همه شد ثروت تو
افزون ز کریمان جهان همت تو
1. انگار که بیش از همه شد ثروت تو
افزون ز کریمان جهان همت تو
1. ای پشت پناه اهل ایمان در تو
تو قنبر قنبری و من قنبر تو
1. ماند روش کبک به لغزیدن تو
منت به زمین نهد خرامیدن تو
1. دل خون شدم از نگاه دزدیدن تو
وز دامن اختلاط بر چیدن تو
1. ایدل چو زوصل یار مأیوس شدی
با محنت و درد هجر مأنوس شدی
1. افسوس که فیض از دل آگه نبری
راهی به خود از همت کوته نبری
1. عشق جانکاه را ز دستت ندهی
هشدار این راه را ز دستت ندهی
1. نسبت به خودت عقل و تمیزی ندهی
یعنی در قیمتت پشیزی ندهی
1. ایدل تا کی به گل رخان یار شوی
بینم که تو هم چو دیده خونبار شوی