در زیر فلک جای دل آسایی از جویای تبریزی رباعی 37
1. در زیر فلک جای دل آسایی نیست
هر جا که روی به غیر غوغایی نیست
1. در زیر فلک جای دل آسایی نیست
هر جا که روی به غیر غوغایی نیست
1. ای زنده جهانیان ز فیض نعمت
بسیار بود به خلق احسان کمت
1. در سینهٔ تو چون گذر کینه فتد
آن کینه به حبس دیرینه فتد
1. هر کس از وضع خود گریزان گردد
شاید که بری ز نور ایمان گردد
1. جویا دیدی که آن نگار بی درد
هرگز به محبت دل ما شاد نکرد
1. با آنکه فتاده ام به راهش چون گرد
یکبار به سهو هم مرا یاد نکرد
1. فریاد و فغان ز جور نفس بی درد
نامرد بمن چه دشمنیها که نکرد
1. هر کس به دروغ خویش را بگمارد
کذب از روش کلام او می بارد
1. حرصت ای شیخ ذوق بریان دارد
دندان نه و میل خوردن نان دارد
1. آن کس که به کدیه روزگارش گذرد
در روسیهی لیل و نهارش گذرد
1. پهلو تهی از صوفی خر باید کرد
یعنی اندیشه از خطر باید کرد
1. دل غیر تأنی به صفایی نرسد
از بیتابی به مدعایی نرسد