1 بی نالهٔ زار کی دعا منظور است آه بی عجز از اثر بس دور است
2 با قامت خم تیر دعا سخت رساست از قوت ضعف این کمان پر زور است
1 انسان که ز جسم طوطیی در قفس است در آمدن و رفتش الله بس است
2 از موج نفس شیشه زهم می پاشد با آنکه بنای صنعتش بر نفس است
1 داغت جتی ای شمع دلافروز خوش است مژگان توام خدنگ دلدوز خوش است
2 هست ار به گلویت اثر سوختگی رمزی است که معشوق گلوسوز خوش است
1 انسان یا ابله است یا بی باکست کاندر طلب دنیی دون چالاک است
2 منعم که چو گردباد بالد بر خویش اسباب بزرگیش خس و خاشاک است
1 ای خواجه که بسیار خوری چون تو کم است بطنت چو دهل ز پای تا سرورم است
2 در سیری از گرسنگی می نالد هر آرغ تو نالهٔ درد شکم است
1 نواب کزو رواج جود و کرم است سرهای سران پیش بزرگیش خم است
2 در سایهٔ عدلش همه را آرام است جز من که مرا دوری از آن در ستم است
1 کان کرم است و منبع احسان است سردار جوانان و سرمردان است
2 قوس فلک امروز به تأیید خدای در قبضهٔ قدرت خدائی خان است
1 هر کس به تکلفات دل باخته است خود را به عجب بلای انداخته است
2 بی ساخته از ساختگی بیزارم بی ساختگی به طبع من ساخته است
1 ای حرص ترا رهبر هر در شده است بی آرامیت بس مکرر شده است
2 یکدم بنشین که ته نشین گردد درد این آب زلال پر مکدر شده است
1 عقلت ای شیخ بر ریا افزوده است در چشم تو هر زشت نکو بنموده است
2 شیطان تو عقلیست که در سر داری بر گنبد ستار تو دیو آسوده است