آثار جویای تبریزی

صفحه 64 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دل از عشق مجازی کی مرا مسرور می‌گردد که این پروانه دایم گرد شمع طور می‌گردد

2 گزند از پهلوی خود می‌رسد ارباب خواهش را دل از جوش هوس‌ها خانهٔ زنبور می‌گردد

3 نباشی از نمک‌پرورده‌ات هم روز بد ایمن که داغ دل ز بخت شور چشم شور می‌گردد

4 به هر دور مگر از دور فغفورش به یاد آید که اشک از می به چشم کاسهٔ فغفور می‌گردد

1 غنچه مانند این دهن باشد چون دهان تو بی سخن باشد

2 پی بوحدت بریم از کثرت خلوت ما در انجمن باشد

3 گل داغ تو بر زمین دلم باغ باغ و چمن چمن باشد

4 سیر و دورم ز بس سبکروحی بوی گل وار در وطن باشد

1 چو از فکر کام تو حاصل شود زبان خار پیراهن دل شود

2 بود دست گل باز چون آینه به آن آینه رو مقابل شود

3 از آن ناز او اینقدر می کشم که طبعش به بیداد مایل شود

4 زبارندگی های ابر مژه فلک رود نیل و زمین گل شود

1 نخل بلندی است عشق داغ تو بارش بود عالم دیوانگی جوش بهارش بود

2 در ره گم گشتگی در سفر بیخودی بیدل غمدیده را یاد تو یارش بود

1 زورآوران که پنجهٔ افلاک می برند در کاسهٔ امل چه به جز خاک می برند

2 آنانکه شبنم گل شب زنده داری اند فیض سحر به دیدهٔ نمناک می برند

3 آنجا که نوش داروی شادی دهند ساز البته نسخه از ورق تاک می برند

4 پروانه طینتان که به شمع یقین رسند بال پرش ز شعلهٔ ادراک می برند

1 لاله آسا هر که در عشق تو خون آشام شد از حلاوت پای تا سر یک دهن چون جام شد

2 بعد مردن هم به راه انتظار ناوکش استخوانم پای تا سر چشم چون بادام شد

3 جوهرش چون نبض عاشق بال بیتابی زند بسکه دور از عکس او آیینه بی آرام شد

4 زآتش غم سوختند از بس به تن گل‌های داغ پوست بر اعضا اسیران ترا گلدام شد

1 بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند بی‌نیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند

2 از شکفتن غنچه آب روی گلشن را فزود گوییا مشت گلابی بر رخ گلها فشاند

3 روسفیدی را که دل گنجینهٔ مهر تو شد بر جهان چون صبحدم دامان استغنا فشاند

4 چشم دارم سرو رعنایی برون آید زخاک تخم اشکی دیده ام کز یاد آن بالا فشاند

1 طول زلفت کم ز قامت نیست گر سنجی بگو روز و شب میزان چو می‌آید برابر می‌شود

2 اعتمادی بر نفس نبود که چون برگشت بخت هر چراغ زندگانی باد صرصر می‌شود

3 سیل اشک از سینه‌ات بر دامن مژگان مریز هرقدر در خُم بماند باده بهتر می‌شود

4 اهل دل را می‌رسد در خورد استعداد فیض چون ترقی کرد آب صاف گوهر می‌شود

1 طعن ها زاهد به عشق پاک دامن می زند از سفاهت آستین بر شمع ایمن می زند

2 رفتی از باغ و چو طاووس بدام افتاده ای بال و پر در خاک و خون دور از تو گلشن می زند

3 می برد از جنگ با اغیار نقد خاطرم می کششد خنجر به غیر و تیغ بر من می زند

4 بسکه پر گرد کدورت شد ز دل تا دیده ام مهر و مه را هر نگاهم گل به روزن می زند

1 تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند هر ذره ای ز شوق جدا رقص می کند

2 تا گشته ایم مطلع خورشید معرفت از شوق ذره ذرهٔ ما رقص می کند

3 بر دوش آه لخت دل خونچکان من چون برگ گل به روی هوا رقص می کند

4 همچون شراره ای که بود در میان دود در زلف آن پری دل ما رقص می کند

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی