آثار جویای تبریزی

صفحه 63 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 از گریه دیده ای که سفیدش نمی کنند روشن سواد سرمهٔ دیدش نمی کنند

2 با درد و غم کسی که نه امروز صبر کرد فردا به جام صاف امیدش می کنند

3 دیوانه ای که شسته زامید و بیم دست پابند دام وعد وعیدش نمی کنند

4 جویا چو گل کسی که دهانش دریده نیست محروم بزم گفت و شنیدش نمی کنند

1 نه تنها بی تو رنگ از روی گل آزاد برخیزد که بو از غنچه چون آه از دل ناشاد برخیزد

2 زخاکم آن قدر بود بهار درد می آید که چون گردم نشیند بر زمین فریاد برخیزد

3 زهجرت اشک خونین ریخت دردآلود از چشمم به رنگ لاله ای کز تربت فرهاد برخیزد

4 عروج رتبه در پستی نماید خویش را جویا سبک سیری که در راه طلب افتاد برخیزد

1 اگر شه ور گدا کز مرگ دایم بر حذر باشد بلند و پست دنیا رمزی از زیر و زبر باشد

2 مرا در شیشهٔ دل بادهٔ راز است می لرزم که اینجا آمد و رفت نفس موج خطر باشد

3 مزن لاف محبت گر نداری همت شیران به راه عشق دل بازی ز پهلوی جگر باشد

4 به راه نیستی زادی نباید صدق کیشان را زبان حق سرا این قوم را برگ سفر باشد

1 هر که از شمشیر نازت نیم بسمل ماند ماند هر گره کز چین ابروی تو در دل ماند ماند

2 نیست جولانگاه هر کس شاهراه بیخودی رفت از خود هر که دانست آنکه غافل ماند ماند

3 دیدهٔ آیینه از حیرت نمی آید بهم هر که محو روی آن شیرین شمایل ماند ماند

4 کشتی ما در محیط باده دریایی شده است محتسب کز جهل بیرون گرد ساحل ماند ماند

1 گر صبا با نکهت زلفش سوی هامون شود نافهٔ آهو چو داغ لاله غرق خون شود

2 هر که مجنون می تواند بود در فصل بهار بوالعجب دیوانه ای باشد که افلاطون شود

3 نکهت گل شد پر پرواز بر روی هوا هر که امروز آمد از خلوت برون مجنون شود

4 از فشارش در نهاد سنگ خون گردد شرار حال دان زان پنجهٔ مژگان ندانم چون شود

1 دلا ببال که روزی غبار خواهی شد غبار توسن آن شهسوار خواهی شد

2 چو مه در آب مبین خویش را در آیینه از این قرار تو هم بی قرار خواهی شد

3 زصاف طینتی امیدوار شو جویا که همچو آینه امیدوار خواهی شد

1 از سخن یک جو نه بر قدر سخن پرور فزود کی ز گوهر بر بهای رشتهٔ گوهر فزود

2 آه از غفلت که بر زنجیر طول آرزو قامت خم گشتهٔ ما حلقهٔ دیگر فزود

3 رونق دیگر گرفت از عجز من بازار ناز پیچ و تابم تیغ بیداد ترا جوهر فزود

4 اشک بر مژگان خونین جلوهٔ دیگر کند رشتهٔ رنگین ما بر قدر این گوهر فزود

1 از زمین و آسمان هرگز دلم آبی نخورد تر نمی گردد دماغ خواهشم زین صاف و درد

2 پاس خود کی می تواند اهل نخوت داشتن خویش را گم می کند آری به خود هر کس سپرد

3 ایمن است از دست انداز خزان حادثات در ره آزادگی چون سرو هر کس پا فشرد

4 دوش آن ماه تمام از روزنم طالع نشد تا سحرگه دیده ام بی او کواکب می شمرد

1 دلم هر گاه احرام طواف یار می بندد فلک چون غنچه اش محمل بنوک خار می بندد

2 زپیچ و تاب آن زلف گرهگیرم بود روشن که چشم جادوی او بندها بر مار می بندد

3 مرا افسرده دارد سردمهریهای او چندان که بر مژگان سرشکم چون در شهوار می بندد

4 خیال عارض او می گشاید ده در جنت به رویم باغبان گر یک در گلزار می بندد

1 در هر شکنی آهم لختی زجگر دارد زین نخل عجب دارم تا ریشه ثمر دارد

2 خوش خط شده زان حسنش کز سبزهٔ پشت لب سرمشق خط یاقوت در مدنظر دارد

3 بر سر زندش فردا ز افسوس و پشیمانی آنکس که ز ناز امروز دستی به کمر دارد

4 فریاد که ننماید جا در دل چون سنگش هر چند که فریادم در سنگ اثر دارد

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی